Anti_liberal🚩
‹ _𖣔 م‍‌ن ادواࢪدو ن‍‌ی‍‌س‍‌ت‍‌م 𖣔_ › 𝐏𝐚𝐫𝐭:28 به مسافرت علاقه داشت. رفته بود سواحل کشور کنیا. آنجا
‹ _𖣔 م‍‌ن ادواࢪدو ن‍‌ی‍‌س‍‌ت‍‌م 𖣔_ › 𝐏𝐚𝐫𝐭:29 مدتی رئیس باشگاه یوونتوس بود. پدرش که دید او عقایدش را ول نمی کند، مسئولیت باشگاه را از او گرفت. چند وقت بعد هم با برنامه ریزی صهیونیست ها، هیات مدیره فیات به مدیر عاملی پدرش، او را از جانشینی فیات کنار گذاشت. صهیونیست ها نمی توانستند تحمل کنند که آن همه ثروت و مال و منال به دست یک شیعه بیفتد. یک شیعه ی طرفدار خمینی که می توانست آن ثروت افسانه ای را در راه اسلام و تشیّع مصرف کند. حتی تصور فرضی اش هم آنان را آزار می داد. هیات مدیره فیات به جای ادواردو، «جیووانی اومبر تو» پسر عموی او را برای جانشینی فیات انتخاب کرد. ادواردو هیچ اعتراضی نکرد. نامه تبریک هم برای پسر عمویش فرستاد. فقط آخر نامه یک نصیحت به او کرد. برایش نوشت: «سعی کن بازیچه دست پول پرستان و دنیا پرستانی که اطرافت هستند نشوی!» پدرش به او گفته بود: «بی عرضه و بی لیاقت، باشگاه یوونتوس و جانشینی فیات را که از دست دادی. مطمئن باش اگر دست از اعتقادات بر نداری، تو را از حق ارث هم محروم می کنم، نمی گذارم یک دلار از آن همه ثروت به تو برسد.» می دانست پدرش با او شوخی ندارد. می دانست واقعا او را از ارث محروم می کند. نترسیده بود. نلرزیده بود. پا پس نکشیده بود. با اینکه او را از جانشینی فیات و بقیه مسئولیت ها کنار گذاشته بودند اما می گفت: «از حق ارثم کوتاه نمی آیم. تا آخرش هم پای این ماجرا ایستاده ام.» بعد ها توی جمع دوستان ایرانی اش گفته بود: «من ذره ای از این پول را هم برای خودم نمی خواهم. آن ها را می خواهم برای ترویج اسلام و شیعه.» و این همان چیزی بود که صهیونیست ها آن را می دانستند و نمی خواستند ادواردو به آن برسد. خودش انگار چیزهایی را فهمیده بود. بارها گفته بود: «صهیونیست ها ی ایتالیا نمی گذارند ارث پدرم به من برسد. آن ها روزی مرا خواهند کشت. یقین دارم. وقتی هم مرا بکشند، خواهند گفت که او خودکشی کرده است.» این ها را می گفت و دست بر نمی داشت از شاخ به شاخ شدن با صهیونیست ها. •زندگۍ نامه‍ ‍ شهـــید ادواࢪدو (مهدے)آنیلۍ🤍✨• ‌‌•─────•❁•─────• @Antiliberalism