با خانومم با ماشین دور میزدیم، دوتا کارتن خواب رو سوار ماشینم کردم، باهاشون صحبت کردم و بردمشون جلوی در کمپ ترک اعتیاد، بهشون پول دادم، رفتن و ترک کردن ...
بعد اینا همه برای من هر شب توی جلسات معتادهای گمنام برای من دعا میکردن، تو زمانی که دوران کما بودم، تو اتاقم احساس نور میدیدم، انگار اتاقم روشن میشد
#زندگی_پس_از_زندگی فصل ۵
کانال سرنوشت انسان:
@sarneveshte_ensan