#واحد
#شهادت_امام_کاظم
این تختهی دَر تیزیِ مِسمار ندارد
این لنگهی دَر آتش و دیوار ندارد
از چهار غلامی که میآیند یکی هم
با حلقهی انگشتر تو کار ندارد
(یابن الحیدر، موسی ابن جعفر)۲
بارانِ گل آمد به سرت موقع تشییع
بازاریِ بغداد که آزاری ندارد
آنقدر سبک گشته تنت آخرِ عمری
جز سلسله و پیراهنت بار ندارد
انکار اگر شد غم و دردی که کشیدی
این ساقِ شکسته دگر انکار ندارد
مامور رسیده است و برای تو غذایی
جز مشت و لگد موقع افطار ندارد
ملعون دهنش باز نشد جز به جسارت
یک ذره حیا پیشِ تو انگار ندارد
یک لحظه ملاقات نکردی پسرت را
زندانیِ بغداد که دیدار ندارد
تو میروی و سایهی سلطان پسرش هست
معصومهی تو غصهی بازار ندارد