📋 باز کن آغوش خود را سائلات سر می رسد
#مناجات_با_خدا
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
باز کن آغوش خود را سائلات سر میرسد
آن گدا که بخششات را کرده باور، میرسد
آنقَدَر فریاد خواهم زد که من را هم ببین!
نالههای هر شبم از پشت این در میرسد
چلّه چلّه خوندل خوردم که با قیمت شوم
مِی که جاافتاده شد،در جام ساغر می رسد
تا نَفَس باقی است،نَفْس سرکشم را رام کن!
رفته رفته عمر من دارد به آخر میرسد
در شب قَدرَت،به قَدرِ گریهام رونق بده!
هر که به جایی رسید، از دیدهی تر می رسد
گرچه بد کردم، بیا با این بدت تندی نکن!
ای که لطفِ بیحدت حتی به کافر میرسد!
از دل هر معصیت زهرا مرا بیرون کشید
کار من هرگاه گیر افتاد،مادر میرسد
زیر قرآن زیرورویم کن! الهی بِالعَلی!
دلشکسته گیر می افتد، به دلبر میرسد
نخل حیدر خرج افطاری ما را میدهد
از نجف ظرف رطب هر شب به نوکر میرسد
دفن نوکر احتیاطا گردن اربابهاست
بعد مُردن کفنودفن ما به حیدر می رسد
در سراشیبی قبرم، بعد تلقین خواندنم
حتم دارم مرتضی آنجاست که سر میرسد
هرچه که غم بود، حیدر در وجودش جمع کرد
بعدها ارث پدر یکجا به دختر می رسد
سر به چوب محمل خود زد، در آن ساعت که دید
نیزهداری مست با راس برادر می رسد
در کنار خانهی باباش سنگش میزنند
زخم مهلک بر پر و بال کبوتر می رسد
کاش زینب خاطرش در کوچه ها آسوده بو
کاش بر هر دختری میدید معجر میرسد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.