#امام_علی #مرثیه_امام_علی
#ماه_رمضان #شب_قدر
چندیست تا با چاه خلوت میکند مولا
از دردهای خویش صحبت میکند مولا
چندیست مولا مانده است و کوه غمهایش
شبهای نخلستان و آهنگ قدمهایش
چندیست مولا همزبانی را نمییابد
او شانههای مهربانی را نمییابد
دیگر چرا بانگ سلام از در نمیآید
دیگر به یاری «مالک اشتر» نمیآید...
پیمانشکنها فاتحان روز میداناند
آوردگاه است و فقط منزلنشیناناند
جایی که ایمان در صف اَلحُکمُللهیست
نقل حدیث بیشتر معیار آگاهیست...
هر صبح در چشمانشان رنگ دغل دارند
هر شام یکبار دگر عزم جمل دارند
یک روز روی نیزهها قرآن میآویزند
یک روز بر پیراهن عثمان میآویزند
هربار با یک شیوه او را خون به دل کردند
آبی که آمد از حرا در کوفه گل کردند
در کوفه چیزی از غدیر خم نمیدانند
در کوفه تنها مرهم مولا یتیمانند
مولا شب آخر به پا میخیزد از بستر
داد از شب آخر، شب آخر، شب آخر
مولا به راه افتاده، نان آورده، برخیزید
قصد وداع با یتیمان کرده، برخیزید
این آخرین شبگرد بیدار است میآید
نانآور امشب آخرین بار است میآید...
این کوچهها مهتابباراناند با مولا
آرامش ماقبل توفاناند با مولا
از حمد تا والنّاس را مرغان شبخوان هم
در چارده تحریر میخوانند با مولا
انا الیه راجعون میجوشد از هر سو
آیات رحمت رو به پایاناند با مولا
این قوم خوابآلوده غیر از نارفیقیها
رفتار و کرداری نمیدانند با مولا...
حالا که دارد میرود مسجد، ملائک هم
«فزت و رب الکعبه» میخوانند با مولا
مولا شب آخر به پا میخیزد از بستر
داد از شب آخر، شب آخر، شب آخر
فرمود تا بر سفره ظرف شیر نگذارند
مولا سحر مهمانی رنگینتری دارند...
از او در و دیوار خواهش کرد، اما رفت
در جامهاش «در» چنگ زد برگرد، اما رفت
تو میروی و برنمیگردی خدا یارت!
اشک ملائک را درآوردی خدا یارت
از روزهای عید زیباتر سراپایش
از لحظههای جنگ محکمتر قدمهایش
دارد در و دیوار میگرید برای او
در صحن مسجد بانگ میگیرد صدای او
برخیز اعرابی نمکگیر توام امروز
بیدار شو مشتاق شمشیر توام امروز
لرزید ارکان زمین تکبیرة الاحرام
اللهاکبر، آخرین تکبیرة الاحرام...
🔸شاعر:
#مهدی_فرجی
________________________