#امام_جواد_علیه_السلام
🔰
نَوَد ساله برای طفل نُهساله تواضع کرد | تو خَم کردی برای دستبوسی، قامت خَم را ...
راوی گوید:
🔖 من در مسجدالنبی صلیاللهعلیهوآله در مجلس جناب
علی بن جعفر (فرزند امام صادق علیهالسلام) نشسته بودم که
حضرت جواد علیهالسلام داخل مسجد شدند.
📋
فَوَثَبَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَقَبَّلَ یَدَهُ وَ عَظَّمَهُ
🔻علی بن جعفر چون نظرش بر آن حضرت افتاد، بیاختیار از جای برخاست و بیکفش و عباء خدمت آن حضرت دوید و دست او را بوسید و او را تعظیم و تکریم کرد.
🔖 امام جواد علیه السلام فرمود: ای عمو! بنشین خدا تو را رحمت کند! اما او عرضه داشت:
ای سید و آقای من! چگونه بنشینم و حال آنکه شما ایستادهاید؟!
📝 پس چون علی بن جعفر علیهماالسلام از خدمت آن حضرت مرخص شد و آمد در مجلس خود نشست، اصحابش او را
سرزنش کردند و گفتند:
تو این نحو با او رفتار میکنی و حال آنکه عموی پدر او میباشی؟!
🔖 جناب علی بن جعفر علیهماالسلام به اصحاب خود فرمود: سکوت کنید! پس دست برد و محاسن خود را گرفت و گفت: حق تعالی مرا با این محاسن، برای امامت، اهلیّت نداد و این نوجوان را اهلیّت داد و امامت را به او تفویض نمود. آیا من انکار کنم فضل او را؟! پناه میبرم به خدا از آنچه شما میگویید که احترام او را ندارم.
📋
بَلْ أَنَا لَهُ عَبْدٌ
👈 بلکه من، غلام او هستم!
📚الکافی ج۱ ص۳۲۲
📌 در نقلی دیگر آمده است:
🔖 روزی
طبیبی آمد تا
رگ مبارک امام جواد علیهالسلام را فَصد کند؛ چون تیغ را نزدیک حضرت آورد که رگ را قطع کند، علی بن جعفر علیهماالسلام نزدیک آمد و عرضه داشت: ای آقای من! اگر اجازه دهید، ابتدا رگ مرا فصد کند تا تیزیِ تیغ، ابتدا در من اثر کند و شما درد کمتری متحمّل شوید!
📃
ثُمّ أرادَ أبو جعفر علیهالسّلام النُّهوضَ فَقٰامَ علیُّ بن جعفر علیهماالسّلام فَسَوَّی لَه نَعلَیه حتّی لَبِسَهما.
🔻در انتهاء چون که آن حضرت برخاست تا برود، علی بن جعفر علیهماالسلام برخاست و کفشهای آن حضرت را جفت کرد و در پیش پای مبارک آن حضرت نهاد.
📚رجال کشّی،ص۷۲۹
✍ به نام تو بهشتی میکنم حال جهنم را
خدا را شکر که آموختم من اسم اعظم را
بدون جلوهات در کودکی , باور نمیکردند
تکلّم های در گهوارهٔ فرزند مریم را
نوَد ساله برای طفل نُه ساله تواضع کرد
تو خَم کردی برای دستبوسی قامت خَم را
یکی از قاتلانت، عِلم تو در خردسالی بود
که رسوا کردی آخر با سؤالی «إبن أکثَم» را
حَسَن از حیث همسر با تو همدرد است اما او
چو زینب خواهری دارد که از دل میبَرَد غم را
اگر تشنه میان حجرهٔ دربسته افتادی
به یاد جد خود با اشک بنشان آتش سَم را