|⇦
•ميسوخت در و فاطمه...
#قسمت_پایانی روضه و توسل ویژه شهادت پبامبر اکرم صلوات الله علیه به نفس
حاج حنیف طاهری•ೋ
●•┄༻↷◈↶༺┄•●*
“ميسوخت در و فاطمه پشت در بود
دل از دَرِآتش زده سوزانده تر بود
بر فاطمه فضه بود نزديک ولي
نزديکتر ازکنيز ميخ در بود
چون شمع، علی بر سر پروانه رسید
پروانه به جا نبود خاکستر بود”
الا رسول خدا خون به سینه ام جوشید
که گفته هات همه جامه عمل پوشید
دری که بود به دارالزیاره ات مشهور
دری که گرد از آن می زدود گیسوی حور
دری که بود پر از بوسه های جبراییل
دری که حُرمت از آن می گرفت عزراییل
دری که نور فشاند به چشم عرش عُلا
ببین چگونه از آن دود می رود بالا
به باغ وحی، خزان دستِ باغبان را بست
که چیده گشت از آن میوه و درخت شکست
چه ننگ ها که خریدند یا رسول الله
ز عترت تو بریدند یا رسول الله
چو امتت طلبیدند حب دنیا را
برای غصب خلافت زدند زهرا را
قسم به عزتِ قرآن! قسم به ذات خدا!
سَرِ حسینِ تو روز سقیفه گشت جدا
چه تیرها همه از چله ي سقیفه شتافت
گلوی اصغر و قلب حسین؛ هر دو شکافت
سقیفه از حَرمِ کربلا شراره کشید
ز گوش دخترکان تو گوشواره کشید
سقیفه کرد، تنِ عترت تو را نیلی
سقیفه فاطمه ها را دوباره زد سیلی
همین که حقِ وصی تو غصب شد به مِلا
سر حسین، جدا شد به دشت کرب وبلا
#شاعر : غلامرضا سازگار
*درب حجره رو باز كرد، ديد ابي عبدالله رويِ سينه ي پيغمبرِ، اومد حسين رو از رويِ سينه جدا كنه، لحظات آخر، اينقدر نفس به سينه ي محتضر سنگين ميشه، حتي ميگن: دكمه هاي پيراهن رو هم باز كنيد تا راحت نفس بياد و بره، اما صدا زد: فاطمه جان! بذار حسينم رويِ سينه ام بمونه، من آرامش پيدا مي كنم…
آي دلايي كه برا كربلا تنگِ! آماده ايد يا نه؟ نمي دونم زينب اين صحنه رو ديد يا نه، اما ظهر عاشورا دستش رو رويِ سرش گذاشت، صدايِ ناله اش بلند شد، حسينِ من:“یَومٌ عَلیٰ صَدرِ المُصطفیٰ، یَومٌ علی وجهِ الثَّری” يه روز رويِ سينه ي پيغمبر ديدمت، اما امروز مي بينم رويِ خار و خاشاك بيابون ها بي كفن موندي…دست برد زيرِ بدن، بدن رو بالا آوُرد، يا رسول الله!:“هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء،مُقَطَّعُ الأعضَاء” اما يه وقت نگاش افتاد به سينه ي مباركِ ابي عبدالله، صدا زد: حسين! كاش تيري كه به سينه ات زدن به قلبِ زينب مي زدن، همه ناله بزنيد: يا حسين…*
↫