🔷🌷کزیده ای از زندگی نامه سردار شهید محمدرضا(مجتبی) تهامی 🌷🕊🌹
🌷مسئول معاونت نیروی انسان لشکر ۲۱امام رضا(ع)
🌹مجتبی تهامی در مورخه ۱۳۴۰/۱۰/۱هجری شمسی در روستای سر مزده خلیل آباد به دنیا آمد،و با چشمان آبی اش، آسمان را به خانه ی پدر آورد.
از سالهای ۱۳۵۴و ۱۳۵۵به صحنه ی مبارزه علیه رژیم طاغوت وارد شد و در دوران انقلاب، با پخش نوارهای امام، شعار نویسی و انتقال و توزیع اطلاعیه های امام و شخصیت های انقلاب، به فعالیت پرداخت و هسته های دانش آموزی ضد انقلاب را منسجم نمود.
او در اولین راهپیمایی دانش آموزی کاشمر که منجر به درگیری با نیروهای رژیم منحوس پهلوی گردید، نقش به سزایی داشت و در سازماندهی تظاهرات مردمی به همراهی شهید سیدمحمود سبیلیان، شهید علیرضا عاصمی، شهید جواد توانگر، شهید محمدرضا حیدری و … سر از پا نمی شناخت.
🌷مجتبی تهامی، قدرت زیادی در سخنوری داشت و بلاغت کلام او، شهره ی شهر و روستا بود. او این اندیشه و توان را مدیون مطالعات گسترده و دائمی و سعی وافری بود که از دوران نوجوانی به کار بسته بود، او بارها به خاطر سخنرانی های تندش علیه رژیم، تهدید شد ولی جان سالم به در برد.
نقش موثری در بیداری فکری و اعتقادی مردم روستای سر مزده و اطراف داشت به طوری که مردم روستای او، همواره از پیشگامان عرصه های جهاد و شهادت بودند. او یکی از بنیان گذاران جلسات مذهبی در شهرستان خلیل آباد و حومه بود.
با پیروزی انقلاب اسلامی، به همراهی شهید سید محمود سبیلیان و چند نفر از همفکرانش، انجمن اسلامی دانش آموزان کاشمر را پایه ریزی نمود و خود به عنوان مسئول تشکیلات و آموزش انجمن، نقش بسزایی در شکل گیری انجمن های اسلامی دبیرستانها ایفا نمود.
💠سالهای ۱۳۶۰ – ۱۳۵۹که نظام نوپای جمهوری اسلامی هدف تهدید های متعددی از درون کشور و بیرون از مرزها بود، در شهر کاشمر، گروهک منافقین، فعالیت گسترده ای داشت و مخصوصاً برای انحراف افکار جوانان، برنامه ریزی گسترده ای کرده بود. در این دوران، مجتبی تهامی با تمام وجود برای اصلاح و بازسازی فضای جامعه، از خود گذشتگی کرد و برای خفظ نظام، از خواسته های شخصی و احساس گرایانه اش گذشت.
مجتبی در روزهای آخر تابستان ۱۳۶۲و در آخرین اعزام، به عنوان مسئوول پرسنلی تیپ ۲۱امام رضا (ع) از همان قرارگاه همیشگی بچه های جنگ، عازم جبهه شد.
قرار بود مجتبی در مسئولیت پرسنلی تی۲۱امام رضا (ع) فعالیت کند، اما خیلی زود خود را به علیرضا عاصمی فرمانده تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) رساند تا واسطه او باشد برای رسیدن به خط مقدم.
🌹مجتبی تهامی به خلوت های عرفانی و لحظات درک معنویت اتصال به دریای بی کران ربوبی، اهمیت بسیاری می داد. هیچ کس او را ندیده بود مگر اینکه مشغول ذکر و یا مطالعه باشد و خلوت او، سرشار از جاذبه های عمیق معنوی بود.
در دوران جنگ، شهید علیرضا عاصمی پارتی تعدادی از بچه های کاشمر بود برای شهادت.
🌴مجتبی که تاب ماندن در قسمت های اداری را نداشت، به محض اطلاع از انجام عملیاتی در غرب کشور، به بهانه دیدار با خانواده، تقاضای دو روز مرخصی نمود و بلافاصله خود را به نیروهای تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء (ص) رساند.
🥀🕊او در شب عملیات والفجر ۳در تاریخ ۲/۸/۱۳۶۲در منطقه عملیاتی مریوان، پس از رشادت های فراوان، با اصابت ترکشی به پشت سرش و در حال وضو گرفتن به شهادت رسید و سرود
🌷من همان دم که وضو ساختم از خون جگر
چار تکبیر زدم یک سره بر آنچه که هست
🌷علیرضا ، برادر کوچکتر مجتبی نیز در عملیات والفجر ۱مفقود الاثر شده . پس از چند ماه، هنگامی که مادر به زیارت حضرت معصومه (س) و شاه عبد العظیم حسنی (ع) رفته بود، به او خبر دادند که برای تشییع جنازه ی فرزندش به کاشمر برگردد. مادر، تا آخرین لحظه ی مواجهه با چشمان آبی مجتبی، فکر می کرد جنازه ی مفقود الاثر علیرضا را خواهد دید، اما در سپاه کاشمر، ناگهان با پیگر مجتبی رو به رو می شود.
🌷پیکر شهید علیرضا تهامی برادر کوچکتر شهید مجتبی تهامی که مدتها مفقود الاثر بود، چند سال پس از تشییع مجتبی، پیدا شد و در جوار آرامگاه شهید آزاده آیت الله سید حسن مدرس و در کنار آقا🌹مجتبی به خاک سپرده شد.روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.🌴🌺🌷🌹