شوهرم هر روز بخودش میرسید دوش میگرفت و ادکلن میزد و میرفت بیرون تا دیر وقت.......
دوستم سر کار میرفت منم از سر دلتنگی و بی حوصله پسر ۴ ساله دوستمو میآوردم پیشم تنها نباشم
یه روز که داشتم شام میپختم پسر دوستم پرسید چی میپزی خاله گفتم غذای مورد علاقه عمو علی (شوهرم)میپزم پسر دوستم با تعجب گفت مامانمو و ......https://eitaa.com/joinchat/4155113877C965df92856https://eitaa.com/joinchat/4155113877C965df92856