هدایت شده از پزشک ایرانی
خدايا تو چه ڪرده اي...؟ شخصي در خيابان صفي از گدايان را ديد. لحظاتي بعد چند نفر را ديد ڪه دچار نقص جسمي و ذهني بودند. او به جمعيت انسانهاي رنج ڪشيده نگاه ڪرد , صدايش را بلند ڪرد و خطاب به خداوند ناله ڪنان گفت: خداوندا چطور ممڪن است ڪه خالق مهرباني مانند تو اين چيزها را ببيند و هيچڪاري برايشان نڪند؟ تا شب در همين فڪرها بود. شب هنگام در خواب انگار همان صحنه ها را دوباره ديد و همان سوال را از خدا پرسيد. بعد از سڪوتي طولاني صداي خدا را شنيد ڪه مي گفت: من ڪاري براي شان ڪرده ام ,من تو را برايشان سالم و توانا آفريده ام...!! اي ڪه دستت ميرسد ڪاري بڪن پيش از آنڪه از تو نيايد هيچ ڪار