استاد فاطمي نيا : شخصي گرفتارشدید شد؛مشکل مهمی برایش پیداشده بود. کسی به او عملی را یاد داده بود که چهل روزانجام دهد تا مشکلش حل شود. عمل را انجام میدهد وچهل روزتمام میشود. میگوید: روزی اضطرابی دردلم افتاد که بروم بیرون. ازمنزل خارج شدم،پیرمردی به من رسید و گفت: آن مرد را میبینی (اشاره کرد به پیرمردی که عبابه دوش داشت وعرقچین سفیدی بر سر) ؛ گفت: حل مشکلت به دست اوست! (بعدا معلوم شد که آن شخص آقاشیخ رجبعلی خیاط است) آقاشیخ رجبعلی آدم خاصی بود، خدابه او عنایت کرده بود.مجتهدین خدمت اوزانو میزدند والتماس میکردند نظری به آنها بکند! میگوید: خودم را باسرعت به شیخ رساندم و مشکلم راگفتم! تا سخنم تمام شد گفت: چهارسال است که شوهرخواهرت مرده و تویک سری به خواهرت نزده ای! توقع داری مشکلت حل شود!؟ میگوید: رفتم به خانه ی خواهرم ، با بچه هایش گریه کردند و گله کردند؛ بالاخره راضیشان کردم و خوشحال شدند ورفتم. فردا صبح اول وقت مشکلم حل شد. 🔷کانال عاشقان حسینی❤❤🔷 https://eitaa.com/Asheghan_hoseeini