اشعارمناجات وروضه شب بیست و سوم
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ.و
أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ ذُوالْجَلاَلِ وَ الْإِكْرَامِ بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ وَأَتُوبُ إِلَيْهِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ
الهی ضیفک ببابک،عبیدک بفنائک،فقیرک بفنائک،سائلک بفنائک،فرحم عبدک العاصی یا اله العاصی
اَللّـهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذي اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد،وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامي هذا وَفي كُلِّ عام،وَاغْفِرْ لي تِلْکَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَاِنَّهُ لايَغْفِرُهاغَيْرُكَ يا رَحْمنُ ياعَلاّمُ
بالحجه الهی العفو
بازکن در به رویِ سائلِ هجران دیده
این منم بندهیِ آلودهیِ خُسراندیده
شب قدرآمده،قَدری بغلم کن یارب
عَبدِ سَرخورده،مَحبت زکریمان دیده
(هروقت برگشتم برام آغوش واکردی،تحویلم گرفتی،من بد بنده ای بودم برات،اماامشب دست از پادرازتر برگشتم امشب اومدم دَرِ خونه ی خودت
مولای من
دستم از دست تو وا شدکه چِنین گم شدهام
آنقَدَررنج وبلاکودکِ گریان دیده
(مرحوم آیت الله کشمیری فرمودن دونفرودیدم به مقام فناءفی الله رسیدن،
یکی مرحوم سیدعلی قاضی،یکی هم مرحوم سیدهاشم حداد
سیدهاشم حداد توحرم یه بچه ای گم شده بود،دست بچه رو گرفت کمکش کنه،این بچه کوچیک گریه میکرد میگفت الهی زودتربتونم پیداش کنم گرفتار نشم، سیدهاشم هم همینجورگریه میکرد میگفت الهی زودتر بتونم پیداش کنم گرفتار نشم اون بچه به باباش سیدهاشم معشوقشو خدارو میگفت
دستم از دست تو وا شدکه چِنین گم شدهام
آنقَدَررنج وبلاکودکِ گریان دیده
نَفْسسرکش چه بلایی که نیاوَرد سرم
هیچ کس مثل من اینگونه پشیمان دیده
(دستتو بیار بالا امشب شب ناله است شب زمزمه است بگو بامن الهی العفو الهی العفو)
چشمپوشی ز خطا، مَسلَکِ اهل کرم است
هرچه بدکرده گدا،بازهم احسان دیده
غرق عُصیان شده بودیم که زهرا آمد
شیعه ازچادراوخِیرِفراوان دیده
(امشب بگو مادریازهراسفارش مارو به مهدی بِکُن، تقدیر به دست امام زمان رقم میخوره امضا میشه،دیدی یکی داره غرق میشه هی دنبال یه پناهی میگرده نجات پیداکنه،
دیگه امشب شبیه که همه تلاشمونو باید بِکُنیم، دَرِهرخونه ای رو بخوای بزنی،یکی یکی میبرمت، دَرِ خونه ی مادررفتیم،حالاکجابریم)
گرچه گیریم،رضاضامن ماخواهدشد
لطفها بنده ات ازشاه خراسان دیده
زیرو رو کن دل آلودهی مارابه علی
ذکرِ او را لب ما آیهی قرآن دیده
پای مارابِکشانیدبه درگاهِ نجف
این گدابندگیاش را دَمِ اِیوان دیده
این شب قدرخودت رزق حرم را برسان
نوکرت هرچه که دیده است زهجران دیده
این صورتهای خیس امشب خریدار داره امشب گریه کن
این شب قدرخودت رزق حرم را برسان
نوکرت هرچه که دیده است زهجران دیده
آب میخواست،که شمر آمد و او را چرخاند
خنجری را لبِ پاخورده و عطشان دیده
کهنه پیراهنِ او دستِ حرامی افتاد
خواهری جسم پُرازنیزه وعُریان دیده
خِیرِکثیرِعالَم فاطمه زهراست،اما خودفاطمه ی زهرا میفرمودوقتی حسین دربطن من چهارماهه بود من این برکت و زیادی خیر رو تومنزلم احساس میکردم بخاطر وجودحسین
کُلُ الخَیرٍ فی بابُ الْحُسین
همه عالم ازحسین خیر بردن،انبیاازحسین خیربردن،آی کربلائیها زائراازحسین خیر بردن،دوستان ابی عبدالله به خیر رسیدن، حتی دشمنانشم به خیررسیدن
یه بیت بگم
عبای تو به دوش نیزه داری
عقیقِ تو به دست ساربانی
گفت بابا نرو بابا تورفتی سنگ خوردم
بیا قولی بده پیشم بمانی
اگر مالِ منی پس پیش من باش
چرا دائم به دستِ این وآنی
آروم آروم یه جوری که کسی نشنوه،دهانشو آوردپیشِ گوش بابا آروم گفت
نفهمدهیچکس بازاررفتم
بماندبینِ مارازِنهانی
چقدر خوبه حالم پدر
چقدر خوش گذشت این سفر
رو پره قو میخوابم شبا تا سحر
بابا توی این شهر یهودی نیست
این کبودی کبودی نیست
صورتم گل انداخته
هوای شام بهم ساخته
بابا بابا بابا
اگه جایی بااضطراب نرفتی خب منم نرفتم
(بابا همه جای سفر خوب بود نگران نباش)
اگه جایی بااضطراب نرفتی،خب منم نرفتم
اگه توی بزم شراب نرفتی،منم نرفتم
کاش دستِ تو کمی نازکند موی مرا
بلکه آرام کنی دختر بی حوصله را
کاش میشدکه مرا باز بغل می کردی
کاش میشد که بگیری يَقه ی حرمله را
شب سوم امیرالمومنین بگم
گفت بابا
عمه درهلهله ها گفت کجایی عباس
غیرت الله بیا ختم کن این غائله را
ادامه
👇👇👇👇