. سلام الله علیها اسیر کرده مرا گیسوی شکن شکنت هزار بار بمیرم به یاد هر محنت ز دست رفتم و دل از تو بر نمی دارم ندیده هیچ کسی عاشقی به مثل منت تو قبله هستی و من روم به قبله ام امشب بیا ببین که شده آب شمع انجمنت نفس به سینه من در شماره افتاده بروی سینه من هست کهنه پیرهنت گرفته پیرهنت بوی سم اسب حسین اگر که پیرهن این است وای بر بدنت مرا به کوچه و بازار خارجی خواندند اگر چه آیه قران شنیدن از دهنت هرآنکه بود به کوچه مرا تماشا کرد تمام حرمله ها بر رباب خندیدن که یاد کودک بی شیر بود شیرزنت چه صحنه ها که در آن سرزمین ندیدم من به پیش چشم من آتش زدند بر چمنت چه شد که در کف گودال کف زدند همه گمان کنم همه دیدند زیر و رو شدنت غروب بود سرت را بریدن و بردن بروی دامن من بود پاره های تنت ز گودتر شدن قتلگاه دانستم زیاد طول کشیده است دست و پا زدنت       حاج ✍ .