(خود را به که بسپارم)
من بیکس و تنهایم خود را به که بسپارم
عاشق شده شیدایم خود را به که بسپارم
سرگشته و حیرانم آشفته پریشانم
مجنونم و رسوایم خود را به که بسپارم
مرغ ملکوتم من از لانه جدا مانده
گمگشته ی صحرایم خود رابه که بسپارم
بال و پر من بسته در کنج قفس خسته
امید و به فردایم خود را به که بسپارم
از دست خودم خسته نالانم و گریانم
آلوده ی دنیایم خود را به که بسپارم
یا رب مددی بنما بیمارم و بی تابم
سرگشته و رسوایم خود را به که بسپارم
رفت است قرار من سرگشته و حیرانم
من بیکس و تنهایم خود را به که بسپارم
بیقرار اصفهانی