🏴🏴🏴🏴🏴🏴 (س) بسم‌الله الرحمن الرحیم یارحمن یارحیم ⏺السلام علیک یا بنت رسول الله السلام علیک یا بنت فاطمه و خدیجه السلام علیک یا بنت امیرالمومنین السلام علیک یا بنت الحسین شهید یاسکینه س 🔶اگر خواهی پدر بینی وفای دختر خود را 🔶نگه کن زیر پای اسب و بالا کن سر خود را 🔶نهان از چشم طفلان آمدم دارم تمنّایی که در آغوش گیری بار دیگر دختر خود را 🔶نرفتی تا به پُشتِ ابرِ سنگ و خنجر و پیکان 🔶به روی دامنت ای ماه بنشان اختر خود را 🔶فروشد ناز اگر طفلی خریدارش پدر باشد 🔶بزرگی کن، ببوس این دختر کوچک‌تر خود را 🔶لبم از تشنگی خشک است و جوهر در صدایم نیست 🔶برو در نهر علقم، کن خبر آب‌آور خود را 🔶ز دورادور، می‌دیدم گلویت عمه می‌بوسید 🔶مگر آماده کردی بهر خنجر، حنجر خود را 🔶به همراه مسافر آب می‌پاشند، ‌من ناچارم 🔶به دنبال تو ریزم اشک چشمان تر خود را 🔶کنار گاهواره رفتم و دیدم که اصغر نیست 🔶چرا با خود نیاوردی، چه کردی اصغر خود را اجرومزده شما برادران و خواهران بابی بی دوعالم فاطمه زهرا(س) شب وفات سکینه دختر آقا امام حسینه اگرامروز مریض داری گرفتاری حاجت داری انشاالله به آبروی سکینه امام حسین حاجت روا بشید شفای همه مریض ها انشاالله ⬅️امروز یاد کنیم ازجگر گوشه حسین … دختر حسین سکینه سلام الله علیها … (عزیز دل ارباب… خواهر علی اصغر ع… کسی که امام حسین خیلی دوسش داشت) کسی که روز عاشورا کاری کرد امام حسین از اسبش پیاده شد… ◼️آی دلای کربلایی … روز عاشورا عزیز فاطمه دید ذوالجناح حرکت نمی کنه …نگاه کنه ببینه دخترش سکینه پاهای اسبو گرفته… ( آی آنهایی که دختر دارید مجسم کنید منظره رو وقتی می خوای سفر بری دخترت جلوتو بگیره) ⏺گفت بابا … بابا …بابا 🔸اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد 🔸بزرگی کن ببوس این دخترکوچکتر خود را بابا … 🔸ز دورادور می دیدم گلویت عمه می بوسید 🔸مگر آماده کردی بهر خنجر ،حنجر خود را (صدا زد بگو دخترم) گفت بابا باید از اسب پیاده بشی بابا بابا باهات حرف دارم (حضرت پیاده شد فرمودبگو دخترم، بگو بابا) گفت بابا باید رو زمین بشینی بابا یتیم نوازا کجا نشستن… حاجتمندا کجا نشستن… آخ مشکل دارا کجا نشستند… دخترو به دامن گرفت(بگو بابا) گفت بابا یادت میاد وقتی خبر شهادت مسلمو شنیدی اومدی دختر مسلمو رو زانوت نشوندی بابا…آخ نوازشش کردی… دست یتیم نوازی به سرو‌ روش کشیدی… بابا … میدونم دیگه بری بابا بر نمی گردی… بابا… میدونم میری یتیم میشم بابا… خواستم این لحظه آخر رو‌دامنت بشینم بابا… دست یتیم نوازیتو به سر منم بکشی بابا… یه وقت یه جمله گفت… صدای ناله مخدرات بلند شد… صدا زد بابا ( رُدَّنٰا اِليٰ حَرَمِ جَدَّنٰا ) بابا اول مارو به مدینه برگردون بابا… (ابی عبدالله صدا زد دخترم برگرد بابا ، با این اشکات  قلب منو آتیش نزن بابا… سکینه برگشت خیمه …منتظر بود امام حسین رفت میدان ؟ نمیدونم چقدر گذشت) ⬅️یک وقت صدای ذوالجناح اومد… حضرت سکینه دوید از خیمه بیرون ، دید ذوالجناح تنها برگشته… زین اسب واژگونه …یال غرقه خونه… صدا گریه این دختر بلند شد : وا محمّداه ،واغریباه ، واحسیناه ، وا جّداه … ذوالجناح بابام چی شد ذوالجناح؟ صدا زد ای ذوالجناح وقتی بابام میدون می رفت لب تشنه بود بگو ببینم آیا به بابام آب دادند… یا با لب تشنه شهیدش کردند… ◾️امان امان …2 امان از اون لحظه ای که مظلومانه اومد گودال قتلگاه… ديد عمه با يک بدن بي سر و قطعه قطعه شده صحبت مي کنه … کنار یه بدنی داره گریه میکنه) صدا زد «عمتي! هذا نعش من؟» (نشناخت بدن باباش حسینو) (سوال کرد عمه جان این بدن کیه؟) (عزیز دلم سکینه جان حق داری نشناسی… ) «نعش أبيک الحسين» اين بدن بابای مظلومت حسينه … یا حسین … یا حسین … قربون اسمت برم آقا جان… تا اینو شنید …خودشو انداخت رو بدن بابا… بابا… بابا… بابا تو که یتیم نواز بودی بابا… من دخترت سکینه ام… یتیمم بابا… اینقدر این نازدانه رو‌سینه بابا گریه کرد…به قدری ناله زد که بیهوش شد، نمی دونم چه کردند که وقتی به هوش اومد صدا زد: بابا پاشو ببین دارن عمه رو میزنن بابا … ناله داری به ناله های دل سکینه خاتون سه مرتبه صدا بزن با حسین … . الالعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون بهزادی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 1403/6/16