•𓆩💞𓆪•
.
.
••
#عشقینه ••
#مسیحای_عشق
#قسمت_صدوشصتویک
من شاید با مردی مثل سیاوش،خوشبخت بشم اما هیچکس پدر و مادر آدم نمیشه فاطمه....من
به ی نتیجه ی خیلی مهم رسیدم
:_چی؟
+:من هیچ وقت نمیتونم ازدواج کنم...
:_ چی میگی دیوونه؟
بغضم را قورت میدهم
:_واقعیته...اگه کسی مثل سیاوش رو انتخاب کنم،باید تا آخر عمر دور پدر و مادرم رو خط
بکشم... با آدمی مثل دانیال هم که عمرا نمیتونم سر کنم...پس در نتیجه،هیچ وقت ازدواج واسه
من ممکن نیست...
+:نیکی ببین من نمیگم تصمیمت درسته یا غلط...ولی خیلیا با پدر و مادرشون قطع رابطه
کردن،چند هفته بعد ، چند ماه بعد،اصلا چند سال بعد آشتی کردن...
:_نمیخوام رویاپردازی کنم فاطمه... آدمیزاد از یه لحظه ی بعدش خبر داره؟من میدونم تا اون
چند هفته بعدی که میگی عمرم به دنیا هست یا نه؟نه،تا همین جاشم با احساس جلو
اومدم...بعد از این ترجیح میدم منطقی باشم...
اشک هایم که تا گونه ام کشیده شده اند،پاک میکنم.
فاطمه بغلم میکند...
خدایا،چرا از این کابوس،بیدار نمیشوم؟
*
عمو پوفی میکند و کتش را روی تختم میاندازد.
:_چقدر هوا سرده!
+:بهمنه دیگه عموجان
این پا و آن پا میکنم،نگرانم..
عمو روی مبل می نشیند،روبه رویش مینشینم و زل میزنم به زمین.
+:عمو...چی شد؟
:_بذا نفسم جا بیاد دختر...بعد...
+:عمــــــــــو؟
✨لینڪ قسمت اول👇
https://eitaa.com/Asheghaneh_Halal/83012
.
.
•🖌• بہقلم:
#فاطمه_نظری
.
.
𓆩مرجعبهروزترینرمانها𓆪
Eitaa.com/asheghaneh_halal
•𓆩💞𓆪•