.... ازینرو مدام همسرش را اذیت میکرد؛ مدام بهانه گیری میکرد گاه با داد و بیداد گاه با کتک از قضا همسرش به زور راضی شد تا بااو به مراسم خواستگاری بیاید تا شاید از زندگی جهنمی که مرد برایش ساخته بود خلاصی یابد! روز خاستگاری فرارسید همه چیز مرتب بنظر میرسید و مرد بسیار خوشحال؛ وقتی که مادر عروس درمجلس از همسر اول پرسید آیا او به این وصلت از صمیم قلب رضایت دارد؟ همسر اول از کیفش شیشه ای سرکه درآورد و گفت این را بجوشانید و وقتی در حد قل قل زدن شد برام بیاورید تا بگویم چجور رضایت دادم؟!!! هنگامی که سرکه جوش را آوردند روسریش را باز کرد و.... یه لیوان سرکه جوش میارن روسریشو درمیاره به دختره میگه بریز رو سرم دختره میگه ینی چی زنه میگه رضایت به همینچین کاری مث سرکه جوش رو سر ریختنه برام حالا ببین با رضایت اومدم یا با زور ....