🌷خاطره ای در مورد شهید شفیعی آهنگر 🌷 🌹جمعی از رزمندگان به دیدار مادرشهید سیدجلال رفتند دیدند که زمینگیر شده و فلج افتاده است از او خواستند که خاطره خود ازشهید ش را بگوید او گفت : وقتی که جنازه پسرم را آوردند دیدم فانسقه برکمرش محکم بسته شده است و شکم پسرم باد کرده ، به یکی گفتم کمربند پسرم را باز کنید تا پسرم بتونه نفس بکشه . یکی رفت داخل قبر ، و کمربند را باز کرد. دیدم پف سینه پسرم خوابید و به حالت اول برگشت 🌺و بعد درخواست کردم پوتین پسرم را هم در بیارید ولی اون شخصی که داخل قبر بود گفت ، چون پسرتان در معرکه شهید شد بایستی با همون لوازمش که روی بدنش است دفن بشه . به محض اینکه پوتین از پای پسرم در نیاوردند و سنگ لحد را گذاشتند ، من همانجا افتادم و تا به امروز روی تخت خوابیدم . پس از آن واقعه تا کنون که 30 سال می شود برتخت افتاده ام واعضای بدنم فلج است وآن لحظه دفن پسرم هیچ گاه از یادم نمی رود . (نقل از راوی دفاع مقدس :اقای علی محسن پور کبریا ) ┏✿○•━━━━━┓ 🌺 @Atereparvaz ┗━━━━━✿•○┛