یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم مانند علی بی کسم اَحباب ندارم پیغام مرا زود به حیدر برسانید: جز گوشه ی اَبروی تو محراب ندارم باید که بپوشانم از او چهره ی خود را با زخم و کبودی رخ مهتاب ندارم طِفلی حسنم دیده که نامرد مرا زد با گریه بمن گفت: دگر خواب ندارم فِضّه بگمانم که حسینم زده فریاد: مادر شده ام تشنه ولی آب ندارم دیدم که علی خیره به در مانده و با خود می گوید از این پس گل نایاب ندارم پنهانی و شب دفن کنید این تن من را یک دلخوشی از این دو سه اَصحاب ندارم پهلو و سر و صورت و بازو، در و مِسمار یا فِضّه خُذینی که دگر تاب ندارم سیدعلی حسینی @ATTASH