هدایت شده از تبلیغات نازبانو💖🍡🍰
با اشک خیره به امیر علی شوهرم شدم که دختر دیگه ای بغلش بود.با بغض گفتم:امیر... با بهت برگشت سمت من ولی کم‌کم پوزخند زد و گفت: من زن چاق نمیخوام بشکه خانوم! برو...با پشت دست اشکامو پاک کردم و گفتم:_برم؟ _اره...یه بسته قرص برنج از توی کیفم در آوردم و ۳ تاشو گذاشتم تو دهنم.با دو اومد سمتم و گفت: _چه غلطی کردی شیرین؟ _مگه خودت نگفتی برم؟ _گوه خوردم شیرین تروخدا چشماتو نبند! گوشام سوت می‌کشید و هیچی نمیشنیدم. _خداحافظ امیر علی!...💔 https://eitaa.com/joinchat/897646641C5b0033b0a8