#خاطرات_شهدا🕊
──────
یهو میومد میگفت:
«چرا شماها بیکارید؟!»
میگفتیم :
«حاجی ! اسلحه دستمونه ! یا ماموریت
هستیم و مشغولیم؟!»
.میگفت :
«نه... بیکار نباش !
زبونت به ذکرخدا بچرخه پسر...
همینطور که نشستی ، هر کاری که میکنی ذکر هم بگو :»
وقتی هم کنار فرودگاه بغداد
زدنش
تۅ ماشینش کتاب دعا و قرآنش بود ...
@BAMBenamemard
دوستان عزیز
صبور باشین برای بهتر شدن مون مجبور به انجام تبادلیم😉
بعد از پایان تب محنا با یه عالمه پست خوب منتظر ما باشین.
رمان رو هم یک ساعت دیگه میزارم