☀️خطبه‌ی حضرت سجّاد علیه السلام در مسجد جامع شام1️⃣ 🔸چو بر منبر برآمد شاه بیمار 🔸پیمبر منبر آرا شد دگر بار 🔸پس از توحید حقّ و نعت احمد 🔸چنین فرمود آن سلطان سرمد 🔸که دنیا را به اهل خود بقا نیست 🔸چو نامش را به جز دار فنا نیست 🔸نماند هیچ گه در او کسی شاد 🔸نماند تا أبد جز داور داد 🔸زوال نعمتش آنی به آنی‌ست 🔸همه چیزش فنا و خویش فانی‌ست 🔸پس از اندرز آن سلطان بیمار 🔸بگفت ای شامیان شوم کردار! 🔸شناسد مر مرا هر کس از این پیش 🔸اگر نه خود کنم تعریف از خویش 🔸منم فرزند آن شاهی که بطحا 🔸بنام نامی او گشت برپا 🔸صفا از مقدم او با صفا شد 🔸منا از مستجارش با لقا شد 🔸منم فرزند شاه عرش‌پیما 🔸که سیر لا مکان کردی به یک جا 🔸منم فرزند آن شاهی که قرآن 🔸ورا فرمان شاهی داد ز یزدان 🔸بود ابداع این شرع مبارک 🔸از آن سلطان طه و تبارک 🔸بود آن شاه جدّ من پیمبر 🔸کز او باشد مرا او رنگ و أفسر 🔸دگر فرزند آن شاهم که اسلام 🔸ز دست تیغ او بگرفت انجام 🔸شهنشاه رسل را جانشین است 🔸خلیفه حق، امیرالمؤمنین است 🔸به تیغ کین سر از ابطال اعراب 🔸فکند آن شه به روز بدر و احزاب 🔸یتیمان و فقیران را پدروار 🔸پذیرا بود و غمخوار و پرستار 🔸منزّه بود و خالی از همه شین 🔸نشد مشرک خدا را طرفة العین 🔸همانا کاشف کرب رسول است 🔸علی شیر خدا زوج بتول است 🔸نبود ار تیغ تیز او به هیجا 🔸نکردی کس پرستش حقّ یکتا 🔸چو بگذشت آن شه رنجور و بیمار 🔸ز تعریف نبی وز وصف کرّار 🔸بگریید و بفرمود ای جماعت 🔸فغان از جور این نستوده امّت 🔸منم فرزند سلطان هنرمند 🔸حسین آن کشته عشق خداوند 🔸که اندر کربلا بی‌جرم و تقصیر 🔸گرفتندش سر از پیکر به شمشیر 🔸ابا آن تشنه کامی قوم اعراب 🔸ندادندش ز کین یک جرعه آب 🔸همین سر، رأس پاک آن شهید است 🔸به رسم هدیه در خان یزید است 🔸مر این دل خستگان، آل رسولند 🔸نتیجه احمد و نسل بتولند 🔸بیان حال چون فرمود آن شاه 🔸ز غفلت جملگی گشتند آگاه 🔸به پا شد ناله و فریاد و شیون 🔸ز شهر و مسجد و از کوی و برزن 🔸فتادی شهر شام اندر تلاطم 🔸به یکدیگر همی گفتند مردم 🔸که واویلا از این ظلم و از این جور 🔸از این رفتار و این کردار این طور 🔸به ما گفت این یزید کفر فرجام 🔸که اینان خارجند از دین اسلام 🔸معاذ الله! گر این شاه حجازی 🔸مسلمانی گرفته ترکتازی 🔸یزید روسیاه بی‌محابا 🔸به خود ترسید از این شور و غوغا 🔸مؤذّن را بگفت آن ننگ کفّار 🔸که قطع گفتگویش کن به ناچار 🔸ببر از گفتگو، این ناتوان را 🔸که رسوا کرد خود، سفیانیان را 🔸نهادی چون مؤذّن دست بر سر 🔸بلند آوازه گفت اللَّه أکبر 🔸چنین فرمود آن سلطان والا 🔸بزرگی را جز او کس نیست دارا 🔸بزرگ است آن خدای فرد داور 🔸سزد در حق او اللَّه أکبر 🔸پس از تکبیر و از تهلیل یکتا 🔸مؤذّن گفت و گفت آن شاه والا 🔸شهادت می‌دهد روح روانم 🔸رگ و پی با جمیع استخوانم که فرد است آن خدای بی‌ندیدم 🔸شریکی از برای او ندیدم 🔸چو نام نامی سلطان مختار 🔸مؤذّن گفت و گفت آن شاه بیمار 🔸همین شه را که میدانی پیمبر 🔸بود جدّ من ای مردود داور 🔸اگر گویی که جدّ تست و حاشا 🔸شوی کافر به حقّ حقّ یکتا 🔸و گر جدّ من است آن شاه ملّت 🔸چرا کشتی حسینش را به ذلّت؟ 🔸چرا ما را اسیر و خوار کردی 🔸کشان در کوچه و بازار کردی 🔸به پا شد آن یزید کفر آیت 🔸بگفتا بر نمازم نیست، حاجت ✍️ شاعر مرحوم حجت الاسلام حاج شیخ علی حائری محلاّتی https://eitaa.com/joinchat/3525050394C01512cc3d2 @BONYAD_SAHIFEH https://ssif1.ir