از باغ سحر سبزه ی عید آوردند یک لاله ی سرخ روسپید آوردند در شهر کسی زندگیش خوب نبود یک دسته گل از بوی شهید آوردند یکی از همرزمانش شهید ناصر بهداشت تعریف می کند که تازه از مرخصی به جبهه برگشته بودم که خبر آوردند پدرت مریض است.ناصربهداشت فرمانده ی ما بود و به محض اینکه متوجه قضیه شد؛گفت:(( فورا پیش پدر مریضت برو)).به او گفتم:((من تازه از مرخصی برگشته ام.))عتاب کرد که:(( همین که من می گویم؛احترام پدرو مادر واجب است؛زودتر برگرد!)) وقتی برگشتم و قضیه را برای پدرم تعریف کردم؛خودش به ترمینال رفت؛بلیط برگشت به جبهه برایم گرفت و راهی ام کرد.گفت برگرد و به بهداشت بگو:برایت دعا می کنم.☺️ امروز سالروز شهادت این شهید بزرگوار است. شادی روح بلندش دسته گل صلواتی هدیه می فرستیم.💐 @montazer_shahadat313