✨سه دقیقه در قیامت✨
✨حسابریس✨
✨قسمت چهارم✨
جوان پشت ميز، به آن كتاب بزرگ اشاره كرد. وقتي تعجب من
را ديد، گفت: كتاب خودت هست، بخوان. امروز براي حسابرسي،
همين كه خودت آن را ببيني كافي است.
چقدر اين جمله آشنا بود. در يكي از جلسات قرآن، استاد ما اين
آيه را اشاره كرده بود: »اقرا كتابك، كفي بنفسك اليوم عليك
1 اين جوان درست ترجمه همين آيه را به من گفت.
حسيبا.«
نگاهي به اطرافيانم كردم. كمي مكث كردم و كتاب را باز كردم.
سمت چپ باالي صفحه اول، با خطي درشت نوشته شده بود:
»13 سال و 6 ماه و 4 روز«
از آقايي كه پشت ميز بود پرسيدم: اين عدد چيه؟
گفت: سن بلوغ شماست. شما دقيقاً در اين تاريخ به بلوغ رسيدي.
به ذهنم آمد كه اين تاريخ، يكسال از پانزده سال قمري كمتر است.
اما آن جوان كه متوجه ذهن من شده بود گفت: نشانههاي بلوغ فقط
اين نيست كه شما در ذهن داري. من هم قبول كردم.
قبل از آن و در صفحه سمت راست، اعمال خوب زيادي نوشته
شده بود. از سفر زيارتي مشهد تا نمازهاي اول وقت و هيئت و احترام
به والدين و... پرسيدم: اينها چيست؟ گفت: اينها اعمال خوبي است كه قبل از بلوغ انجام دادي. همه اين كارهاي خوب برايت حفظ شده.
قبل از اينكه وارد صفحات اعمال پس از بلوغ شويم، جوان پشت
ميز نگاهي كلي به كتاب من كرد و گفت: نمازهايت خوب و مورد
1
قبول است. براي همين وارد بقيه اعمال ميشويم.
من قبل از بلوغ، نمازم را شروع كرده بودم و با تشويقهاي پدر و
مادرم، هميشه در مسجد حضور داشتم. كمتر روزي پيش ميآمد كه
نماز صبحم قضا شود. اگر يك روز خداي ناكرده نماز صبحم قضا
ميشد، تا شب خيلي ناراحت و افسرده بودم. اين اهميت به نماز را از
بچگي آموخته بودم و خدا را شكر هميشه اهميت ميدادم.
خوشحال شدم. به صفحه اول كتابم نگاه كردم. از همان روز بلوغ،
تمام كارهاي من با جزئيات نوشته شده بود. كوچكترين كارها. حتي
ذرهاي كار خوب و بد را دقيق نوشته بودند و صرف نظر نكرده بودند.
تازه فهميدم كه »فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره« يعني چه. هر چي كه
ما اينجا شوخي حساب كرده بوديم، آنها جدي جدي نوشته بودند!
در داخل اين كتاب، در كنار هر كدام از كارهاي روزانه من،
چيزي شبيه يك تصوير كوچك وجود داشت كه وقتي به آن خيره
ميشديم، مثل فيلم به نمايش در ميآمد. درست مثل قسمت ويدئو در
موبايلهاي جديد، فيلم آن ماجرا را مشاهده ميكرديم.
آن هم فيلم سه بعدي با تمام جزئيات! يعني در مواجه با ديگران،
حتي فكر افراد را هم ميديديم. لذا نميشد هيچ كدام از آن كارها
را انكار كرد. غير از كارها، حتي نيتهاي ما ثبت شده بود. آنها همه چيز را دقيق نوشته بودند. جاي هيچگونه اعتراضي نبود.
تمام اعمال ثبت بود. هيچ حرفي هم نميشد بزنيم. اما خوشحال
بودم كه از كودكي، هميشه همراه پدرم در مسجد و هيئت بودم. از
اين بابت به خودم افتخار ميكردم و خودم را از همين حاال در بهترين
درجات بهشت ميديدم.
همينطور كه به صفحه اول نگاه ميكردم و به اعمال خوبم افتخار
ميكردم، يكدفعه ديدم، تمام اعمال خوبم در حال محو شدن است!
صفحه پر از اعمال خوب بود اما حاال تبديل به كاغذ سفيد شده
بود! باعصبانيت به آقايي كه پشت ميز بود گفتم: چرا اينها محو شد.
مگر من اين كارهاي خوب را انجام ندادم!؟
گفت: بله درست ميگويي، اما همان روز غيبت يكي از دوستانت
را كردي. اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.
باعصبانيت گفتم: چرا؟ چرا تمام اعمال من!؟
او هم غير مستقيم اشاره كرد به حديثي از پيامبر9 كه ميفرمايند:
سرعت نفوذ آتش در خوردن گياه خشک، به پاي سرعت اثر غيبت
1
در نابودي حسنات يک بنده نميرسد.
رفتم صفحه بعد. آن روز هم پر از اعمال خوب بود. نماز اول وقت،
مسجد، بسيج، هيئت، رضايت پدر و مادر و...
فيلم تمام اعمال موجود بود، اما الزم به مشاهده نبود. تمام اعمال
خوب، مورد تأييد من بود. آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خيليها
مثل من بچه مثبت بودند. خيلي از كارهاي خوبي كه فراموش كرده
بودم تماماً براي من يادآوري ميشد. اما باتعجب دوباره مشاهده كردم
كه تمام اعمال من در حال محو شدن است!
گفتم: اين دفعه چرا؟ من كه در اين روز غيبت نكردم!؟
جوان گفت: يكي از رفقاي مذهبي ات را مسخره كردي. اين عمل زشت باعث نابودي اعمالت شد.
بعد بدون اينكه حرفي بزند، آيه سيام سوره يس برايم يادآوري
شد: روز قيامت براي مسخرهكنندگان روز حسرت بزرگي است.
ِ ٍ باد ما يأتيهم من رسول ّ اال َ كانوا به يستهزؤن«
ً علي الع
َ »يا ح َسر\
خوب به ياد داشتم كه به چه چيزي اشاره دارد. من خيلي اهل
شوخي و خنده و سركار گذاشتن رفقا بودم. با خودم گفتم: اگه
اينطور باشه كه خيلي اوضاع من خرابه!
رفتم صفحه بعد، روز بعد هم كلي اعمال خوب داشتم. اما كارهاي
خوب من پاك نشد. با اينكه آن روز هم شوخي كرده بودم، اما در اين
شوخيها، با رفقا گفتيم و خنديديم، اما به كس