مردی با لباس و کفشهای گرانقیمت به دیواری خیره شده بود و میگریست. نزدیکش شدم و به نقطه ای که خیره شده بود با دقت نگاه کردم , نوشته شده بود . این هم میگذرد! علت اش را پرسیدم گفت! این دست خط من است که چندین سال پیش در این نقطه هیزم میفروختم..... حال صاحب چندین کار خانه ام . پرسیدم, پس چرا دوباره اینجا برگشتی ؟ گفت آمدم تا باز بنویسم : این هم میگذرد. گر به دولت برسی مست نگردی مردی گر به ذلت برسی پست نگردی مردی اهل عالم همه بازیچه دست هوسند گر تو بازیچه این دست نگردی مردی ‌‌‎‎‎‎‎‎‌‌ ‌‌‎‎‎‌→🌥💛←@B_rang_khodaa