👈سیاحت غرب 3👉 توجه نمودم وبه سوی حق وچاره ساز بیچارگان وکارساز درماندگان ودر دل متوسل شدم به علی ابن ابیطالب چون او را به خوبی میشناسم و دوست داشتم اورا وقدرت و توانائی اورا درهمه ی عوامل و منازل نافذ میدانستم قلبم قوت گرفت و زبانم باز شد وچون سکوت من طولانی شده بود آن دوسائل به غیظ وشدت دوباره سوال نمودند که خدا و معبود توکیست؟! به صورت و هیبتی که صد درجه از اولی سخت تر و شدید تر بود واز شدت غیظ صورتشان سیاه واز چشمهایشان برق آتش شعله میزند و گرزها بالا رفته و مهیای زدن شدند ومثل اول نترسیدم (این حالت آمادگی وحاضر جوابی که مرحوم مولف مجسم و ترسیم نموده وضع حال اشخاصی مانند خود آن مرحوم است که عمری را در دنیا به کسب معرفت وخدمت به خلق واعمال نیک وفضائل اخلاقی وانسانی گذرانده و مراقب بودند ولی اشخاص بی خبر و دنیا پرست و بی رحم و جاهل حالتی سخت و تباه خواهند داشت). وبه صدای ضعیف جواب گفتم که معبود من خدای یگانه ی بی همتاست ""هُوالله الِّذی لا الَه اِلا هُوَعالَمُ الغَیبِ وَ الشَهادَهِ هُوَ الرَحمنُ و الرَحیم" هُوَ الله الّذی لا الَه اِلا هُوالمَلِکُ القُدوس السَلامُ المُومِنُ المُهَیمَن العَزیزُ الجَبارُ المُتَکَبرُ سُبحان الله عَما یُشرِکون""سوره ی حشر آیه ۲۲ تا۲۴ واین آیه ی شریفه را که در دنیا در تعقیب نماز صبح مداومت داشتم اظهار فضل برای آنها خواندم که خیال نکنند بنی آدم فضلی و کمالی ندارند چون روز اول بر خلقت بنی آدم اعتراض نمودند که غیر از فساد و خونریزی چیزی در آنها نیست وبالجمله پس از تلاوت آیه شریفه در جواب آنها, دیدم غضب آنها شکست وگرفتگی صورتشان فرو نشست حتی یکی به دیگری گفت معلوم میشود که این از علمای اسلام است سزاوار است که بعداز این به طور نزاکت از او سوال شود ولی آن دیگری گفت چون مناط رفتار ما با این شخص جواب سوال آخری است وآن هنوز معلوم نیست ماباید به ماموریت خود عمل نموده وظایف خودرا انجام دهیم و این هر که باشد عناوین واعتبارات در نظر ما اعتباری ندارد پس سوال نمودند مَن نَبیّک (یعنی پیغمبر تو کیست ؟!) ودر این هنگام تپش قلب من کمتر و زبانم بازتر وصدایم کلفت تر گردیده بود جواب دادم: نبیی رسول الله الی الناس کافه محمدبن عبدالله خاتم النبیین و سید المرسلین(ص) دراین هنگام غیظ و غضبشان به کل رفت و صورتشان روشن گردید واز من هم آن ترس و وحشت نیز رفت پس سوال نمودند از کتاب و قبله و امام و خلیفه رسول الله جواب دادم : ""کتابی قرآن کریم وقد نزل من رب رحیم علی نبی حکیم وقبلتی کعبه والمسجدالحرام"" ویک یک اسامی ونسب و حسب آن بزرگواران را برای آنها شرح دادم گفتند اینهمه طول تفصیل لازم نبود جواب هرکلمه یک کلمه است این جوابهارا از کجا می گویی و از که آموختی؟! من به فکر فرو رفتم که ناگهان نعره ی آنها همچون صاعقه ای آسمانی بلند شد که بگو آنچه را که گفتی از که وکجا آموختی؟؟ نظر کردم که چشمی نبیند چنان صورت خشمگین را,چشمها برگشته و سرخ شده همچون شعله آتش وصورت سیاه شده ودهان باز همچون دهان شتر,دندانها بلند و زرد وگرزها را بالانموده مهیای زدن هستند ومن از شدت وحشت واضطراب از هوش بیگانه شدم و به صورت ضعیفی جواب دادم در حالیکه از ترس چشمم را خوابانده بودم ""ذلک امر هدانی الله الیه "" این مطلبی است که خدا مرا به آن رهبری نمود شنیدم که گفتند: نُم,نومه العروس (بخواب,خواب عروس درحجله زفاف) ورفتند و من باهمان حال گویا به خواب رفتم ویا بیهوش بودم ولی حس کردم که از آن اضطراب راحت شدم ادامه دارد.......... @Rahee_saadat