📕گزیده‌ای از کتاب آن کلیات سعدی سعدی که خاله ام داشت، شامل تصویر هایی هم بود؛ چاپ سنگی با تصویر های ناشیانه ولی گویا و زنده، و من چون این حکایت هارا می شنیدم و می خواندم و لبریز می شدم. سراچه ذهنم آماس می‌کرد. بیشتر بر فوران تخیل راه می رفتم. پس از خواندن سعدی وقتی از خانه خاله ام به خانه خودمان باز می گشتم از فرط هیجان " لُکّه " می دویدم. کسانی که توی کوچه مرا اینگونه می‌دیدند شاید مرا کمی" خُل " می پنداشتند. خاله ام نیز خوش وقت بود که من نسبت به کلام سعدی علاقه نشان می دادم. بنابراین با حوصله مرا همراهی می کرد هر دو چندان بودیم که گویی در ... 🖊دکتر محمدعلی اسلامی @Bagheria_Neighborhood_Library