#جودیکاراگاهمیشود
صبح دوشنبه ، او ، یعنی جودی دمدمی، دلخور بود. دلخور از اینکه چرا -نمیتوانم- یک معما- خل کنم . درست وقتی اصلا انتظارش را نداشت ، سرنخ با پای خودش سراغ جودی آمد .
جودی توی کلاس نشسته بود و به درس اقای تاد گوش میکرد که درباره عادت های بهداشتی بود، و در همان حال با مداد بد اخلاقش پنجه ی حیوان می کشید . یک دفعه ، صدای خانم مدیر را از بلندگو شنید که میگفت ....
#کتابخانهمحلهباقریه
✅
#موجوددرکتابخانه
@Bagheria_Neighborhood_Library