گفتتگو با همسر شهید آشنایی به وسیله خواهر آقا مرتضی که معلم حفظ قرآن من بود، با هم آشنا شدیم. عید غدیر سال ۹۲ آمدند خواستگاری. در مراسم خواستگاری آنقدر ساده و راحت صحبت می کرد و با صداقت تمام آمده بود که حرف هایش عجیب به دلم نشست. من سختگیر، یک هفته ای جواب بله را به او گفتم. به خاطر ماه محرم و صفر که در پیش بود، دو ماه صیغه ی محرمیت خوانده شد. هر دونفر دوست داشتیم که خطبه ی عقدمان همزمان با آغاز امامت امام زمان(عج) در جمکران خوانده شود، اما به خاطر برف جمکران، رفتنمان منتفی شد و ما ۱۷ ربیع الاول عقد کردیم. مراسم عقد و عروسی♥️ هردو در قید و بند تجملات نبودیم و این باعث شد که سفره ی خاصی نچینیم. هردو با توسل به ائمه(ع) و با کسب اجازه از امام زمان(عج) بله را گفتیم و در ۱۰ خرداد سال ۹۳ همزمان با شب ولادت امام حسین(ع) عروسی کردیم. دعوت نامه ی عروسی را هم خودمان نوشتیم. وقتی که کارت های عروسی را پخش می کردیم، دیدیم جای برخی از مهمان هایمان خالی است. شروع کردیم به نوشتن دعوت نامه. برای امام علی(ع)، امام حسین(ع)، حضرت اباالفضل العباس(ع)، حضرت امام موسی کاظم(ع) و امام جواد(ع) دعوت نامه نوشتیم. دعوتنامه ها را به عموی آقا مرتضی که عازم کربلا بود، دادیم تا با خود به کربلا ببرد و در حرم این بزرگوران، بیندازد. برای امام زمان(عج) هم نامه ای مخصوص نوشتیم. حتی برگه هایی  را برداشتیم  و روی آن احادیث و جملات بزرگان را نوشتیم و بین مردم پخش کردیم. آن جملات مسیر زندگی عده ای را عوض کرد. این را خود مهمان ها بعدا به ما گفتند. https://eitaa.com/BandeParvaz