◉✧بَــصیرَت‌؏َمار وار✧◉ 🇵🇸
✨🕊 رمان نرگس و لاله 🕊✨ #پارت_47 + مادر نرگس : شما میتونستی دختر خانمت رو قانع کنی که ازش استفاده ن
🫐 رمان نرگس و لاله 🫐 مادر لاله با اخم به مادر نرگس نگاه کرد👀 + مادر نرگس : بچه ها از دیدن هم خیلی ذوق کردن ؛ گرچه شما از حضورمون در منزلتون ناراحت هستید💔 اما واقعا دلم نمیاد لحظات خوب بچه ها رو به هم بزنم ، اگه اجازه بدیر ما چند لحظه دیگه به خاطر بچه ها اینجا باشیم بعد رفع زحمت میکنیم🤧🥲 _ مادر لاله : اختیار دارید منزل خودتونه😒 + مادر نرگس : متشکرم🥰 چند لحظه به سکوت گذشت ... مادر نرگس پیشنهاد داد تا وقت رفتن درباره ی مسائلی که هر کدام از آنها خوششان می آید صحبت کنند😁 مادر لاله هم با بی حوصلگی گفت : هر جور راحتید🙂 مادر نرگس سرصحبت را باز کرد🗣 درباره ی مدل لباس بعد مدل کیف و کفش و .... . کم کم مامان لاله هم وارد گفتگو شد😁 هر کدام نظرشان را درباره ی هر موضوع می گفتند و گاه خاطره ای تعریف می کردند که باعث خنده ی طرف مقابل میشد😂 کم کم فضای خوبی حاکم شد😍❤️ ادامه دارد ... کپی ممنوع❌ برای خواندن ادامه ی 👀نرگس و لاله👀 به کانال زیر بپیوندید🥺👇🏻 https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr