🫐 رمان نرگس و لاله 🫐
#پارت_48
مادر لاله با اخم به مادر نرگس نگاه کرد👀
+ مادر نرگس : بچه ها از دیدن هم خیلی ذوق کردن ؛ گرچه شما از حضورمون در منزلتون ناراحت هستید💔 اما واقعا دلم نمیاد لحظات خوب بچه ها رو به هم بزنم ، اگه اجازه بدیر ما چند لحظه دیگه به خاطر بچه ها اینجا باشیم بعد رفع زحمت میکنیم🤧🥲
_ مادر لاله : اختیار دارید منزل خودتونه😒
+ مادر نرگس : متشکرم🥰
چند لحظه به سکوت گذشت ...
مادر نرگس پیشنهاد داد تا وقت رفتن درباره ی مسائلی که هر کدام از آنها خوششان می آید صحبت کنند😁 مادر لاله هم با بی حوصلگی گفت : هر جور راحتید🙂
مادر نرگس سرصحبت را باز کرد🗣
درباره ی مدل لباس بعد مدل کیف و کفش و .... . کم کم مامان لاله هم وارد گفتگو شد😁
هر کدام نظرشان را درباره ی هر موضوع می گفتند و گاه خاطره ای تعریف می کردند که باعث خنده ی طرف مقابل میشد😂
کم کم فضای خوبی حاکم شد😍❤️
ادامه دارد ...
کپی ممنوع❌
برای خواندن ادامه ی
#رمان 👀نرگس و لاله👀 به کانال زیر بپیوندید🥺👇🏻
https://eitaa.com/Baserat_Amar_varrr