🔗 زندانى شدن امام كاظم (علیه السلام) ⚔ ابو خالد زبالى مى‌گويد: علیه السلام با عده‌اى از مأمورين مهدى خليفه عباسى كه براى جلب امام فرستاده بود، به طرف او مى‌رفت. 🌴 در منزل زباله فرود آمدند. و من اندوهناك بودم. ✋🏻ابا خالد مى‌گويد: امام علیه السلام مرا به خريدن ما يحتاج خود، امر فرمود و به سوى من نظر كرد و من ناراحت بودم. 🌷 از من پرسيد: اى ابا خالد! چرا ناراحت هستى؟ 👳🏻‍♂✋🏻 عرض كردم: چون شما به سوى اين طاغوت (خليفه) مى‌رويد و از شر او براى شما در امان نيستم. 🌷 فرمود: باكى نيست. در فلان روز هنگام ظهر منتظر من باش. 🌄 راوى مى‌گويد: روزى شمارى مى‌كردم تا اينكه آن روز فرا رسيد. وقت ظهر آنجا رفتم و كسى را نيافتم تا اينكه نزديك غروب شد كه برايم شك عارض شد. 👣 ناگاه شخصى از دور نمايان شد. 🌷 وقتى پيش آمد، ديدم امام كاظم علیه السلام سوار بر استرى مى‌آيد. وقتى مرا ديد فرمود: شك نكن! ✋🏻 و جريان را براى او گفتم. 🌷 فرمود: يك بار ديگر اين گونه مرا مى‌برند اما ديگر از آن رها نمى‌شوم. 🏴 راوى مى‌گويد: همان گونه شد كه حضرت فرموده بود. [۱] 📚 پی نوشت: ۱. بحارالانوار، ۴۸/ ۷۱، حديث ۹۶. كافى، ۱/ ۴۷۷، حديث ۳. 📚 جلوه‌های اعجاز معصومین ، نویسنده ، راوندی ، قطب الدین ، جلد ۱ ،  صفحه ۲۴۷ 🕌 "مسجد حضرت علی اکبر ﴿ع﴾ قرچک" 💻 @Masjed_aliakbar_gharchak