بصير
🌹 خاطرات یک خواهر از برادر گمنامش: #شهید_حسن_عشوری #عند_ربهم_یرزقون https://eitaa.com/Basir_MN
🌹 خاطرات یک خواهر از برادر گمنامش (3) 🔸 با وجود عدم اطلاع از شغلشان قطعاً شنیدن خبر شهادت ایشان برایتان عجیب بود؟ ♦️ ما هر روز سحری باید با هم تماس میگرفتیم. آخرین بار به داداش پیام دادم که داداشی بیداری، میخواهم بهت زنگ بزنم. گفت بیدارم اما من خودم زنگ میزنم، با پیام حرف زدیم. امتحانات ترمش هم شروع شده بود. 👈 گفتم دلم برایت تنگ شده است. میخواهم امتحاناتت تمام شد بیایم ببینمت. 🌹 گفت نه این حرف را اصلاً پیش مامان نگو. مامان را هوایی نکن. 👈 گفتم نه هوایی نمیشود. میخواهیم بیاییم ببینیمت. کجا هستی؟ اصلاً ایران هستی؟ چون بعضی وقتها شک میکردم ایران باشد و به نظرم میرسید سوریه رفته باشد. 🌹 به هرحال آن روز حسن گفت اجازه بده مستقر شوم خبرتان میکنم. 👈 گفتم تو از وقتی رفتی میگویی مستقر شوم. اجازه بده ما بیاییم مزاحم کارت نمیشویم. میخواهیم فقط ببینیمت. 🌹 گفت فعلاً صبر کنید هماهنگ میکنم. به مامان هم چیزی نگویید. 👈 همه اینها با پیامک بین ما رد و بدل میشد. 🌹 بعد داداش پیام داد میخواهم یک چیزی به شما بگویم، قسم بخور و قول به من بده. 👈 گفتم قول میدهم. 🌹 گفت نه، قسم هم بخور. 👈 گفتم به جان امیرعلی ام. 🌹 گفت نه بگو به حضرت زهرا(عليها السلام) 👈 گفتم قسم سنگینی است در نهایت به حضرت زهرا[عليها السلام] قسم خوردم. 🌹 گفت من یک معامله ای با حضرت زهرا[عليها السلام] کردم دعا کن حاجت روا شوم. 👈 تنها چیزی که به ذهنم آمد این بود که ایشان دنبال حوائج دنیویاست من به تنها چیزی که فکر کردم همین بود و برایش دعا کردم. 🔸 پس برای شهادتش خواهرانه دعا کردید؟ ♦️ هیچ وقت فکر این را نمیکردم که برای داداشم دعای شهادت میکنم. من همان لحظه وضو داشتم و روزه بودم. دعا را از عمق وجودم کردم و در پیام نوشتم انشاءالله داداش اگر به صلاحت باشد مطمئن باش که خانم شما را حاجت روا میکند. 👈 نمیدانستم خواسته ایشان شهادت بود. من کوته‌فکر تصور میکردم ایشان دنبال حوائج دنیوی است. 👈 خواهر دعاهایش برای برادر از عمق وجود است و همیشه بهترین را برای داداش میخواهد و من «انشاءالله» را از عمق وجودم گفتم. 👈 اما آن روز بیقرار بودم. داداش دائم به ذهنم میآمد، ساعت 5، 6 غروب زنگ زدم، گوشی‌اش خاموش بود. سحری روز دوم بود خبری از پیامکهای همیشگی نبود. وقتی پیام ارسال میشد زنگ میزد. 👈 من بیخبر از شهادتش داشتم خبرهای خبرگزاری فارس را مرور میکردم. آن روز خبر و کلیپ درگیری خونین در چابهار را برای همسرم که مأموریت بود ارسال کردم. 👈 بعد سحری خوردم و وضو گرفتم و نماز خواندم. گوشی را که دست گرفتم همان طور که خبرگزاری فارس را باز کردم دنیا روی سرم خراب شد. ♦️ ناگهان عکس ایشان را روی صفحه گوشی دیدم. اولین خبر خبرگزاری فارس این بود که یک گیلانی عضو وزارت اطلاعات طی درگیری در چابهار به شهادت رسیده است. 👈 اصلاً ماندم با خودم گفتم خدایا این چی هست؟ اینکه عکس داداش من است. نمیدانستم چه کنم؟ فقط ناخودآگاه ذکر یا حضرت زهرا(عليها السلام) میگفتم. https://eitaa.com/Basir_MN