❣✉️
#دلنوشته امام رضایی
از خادم فرهنگی شما عزیزان ...🦋
السلام علیک یا شمس الشموس و یا انیس النفوس یا ثامن الحجج یا علی ابن موسی الرضا المرتضی علیه السلام
آقا جان باز قسمت شد زائرت شوم و به پابوست آیم .
اما این بار فرق دارد .فرق دارد که با آمدن روزهای کرونایی و ماندگارشدنش ، پای آمدنمان ،پاگیر مقررات شده اند
آقا جان این بار دلم زائر است
همان دلی که همیشه هنگام ورود به حرم مطهرت ملتمسانه به سوی خادم صحن زمزمه میکرد:
بزن خادم جارویت را بر کَفِ صحن دلم..
بزن تا تار و پود افکار و کردارم را بدست جارویت دهم ......
گرد غباری هم اگر به دل مانده باشد با جاروی دعایت روبروی گنبد_طلایی امام مهربانم از دلم میریزد..
مانند زمانی که گنبد و گلدسته ها را از آخر آن خیابان منتهی به حرم میبینم و دلم مي ريزد و فکر میکنم دنیا به پایان رسید و من دیگر آرزویی به دل ندارم جز ظهور و فرج مولایم، امام زمانم....
اما چرا یک پیغام هم دارم . همان پیغامی که سالیان پیش هنگام حرکت به سوی شهر شما و خداحافظی از پدرم مرا سفارش کرد تا به شما برسانم .
لحظه حرکت بودو وداع
گفتم پدرم جایت خالی خواهد بود ...
نگاه اشکبارش را در حالی که از من میدزدید گفت :نگاهت که به گنبد زرد امام رضا علیه السلام افتاد فقط بگو پدرم به شما سلام رسانیده است
و من سالهاست که با دیدن گنبد زرد و طلایی ات ،هم سلام رسان هستم و هم منتظر شنیدن دو جواب سلام .....
باز هم چشم دلم را میدوزم به همان خادم عزیزت و میگویم خادم جان:
با دعایت در جوار ضریح زیبای امام مهربانم گوشه ای از قلبم را محکم بگیر و بتکان...
میخواهم هر آنچه از کثیفی های دنیا به دلم نشسته از دلم دور شود و امروز با افتخار بگویم:
خادم جان ؛به لطف آقایم ،جان و دلم تمام قَد
امام رضایی شده است...
خادم جان ........
تو آنجایی قدم میگذاری که آرزوی خیلی هاست که جای پای قدم تو بگذارند
از زبان تو با امام مهربان سخن بگویند..
هر جای هم که باشیم..خوب میدانیم که تا بوده نوکر از ارباب حقوقش را میگرفته و ارباب از سرِ کَرَم دستی به سر نوکرش میکشیده و سر و سامانی به زندگی اش میداده..
حال سلطان را با این حد از مهربانی اش چگونه نوکر نباشیم ؟
همان سلطانی که ضامن آهو شد مگر میشود مارا از یاد بِبَرد ،آن هم مایی را که ملجٵ و پناهی جز او نیست....
حالا که تو نوکری را مفتخری
سفارش ما را به ارباب مهربانت بكن.....
شاید به مزد کار بی مزدی که میکنی..
گوشه چشمی و نظری بر دل ما بيندازند و معرفت وجودمان را سیراب محبتشان نمایند ان شاءالله .....
اذن دخول میخوانم و با چشم دل زیارتت میکنم امام رئوف .....
می ایستم دلتنگِ تو در باورم سمت حرم
یکباره می چرخد همه دور و برم سمت حرم
مثل کبوتر بچّه ای محض طوافِ گنبدت
یکریز پرپر میزند بال و پرم سمت حرم
خود را تصوّر میکنم در کنج سقّاخانه ات
زل میزنم لب تشنه با چشم ترم سمت حرم
در ذهن خود محض ِ نماز صبح می آیم سحر
در کوچه های مشهدت با مادرم سمت حرم
از راهِ خیلی دور خواندم خط به خط اذن دخول
یک چشم سمت جاده، چشم دیگرم سمت حرم
یاضامن آهو سلام از راهِ دورم را ببخش
راهی کن آقاجان مرا با همسرم سمت حرم
سلطانِ رأفت خواندمت! چون دیده ام پُر میشود
دستی که می آید به امید کرَم سمت حرم
روزی اگر از عشق تو آتش بگیرد پیکرم
من مطمئنّم میرود خاکسترم سمت حرم
هنگام جان دادن به حال خود مرا بگذار اجل
بگذار باشد تا دم ِ آخر سرم سمت حرم!
@samanefin
🍃🌸👈شما هم هر گاه نگاهت به گنبد زرد امام رضا علیه السلام افتاد به یاد همه دوست داران حضرت باش و
سلامی از جانب آنها به امام برسان....❤️❤️❤️