عزم رفتن داری و من ناگزیر از ماندنم
ای مسافر! بازوان را حلقه کن برگردنم
سربنه برسینه من ساعتی از روی لطف
تا بماند هفتهها بوی تو در پیراهنم
عاشقی نازکدلم، کم ظرف مانند حباب
دم مزن با من به تندی، زان که در دم بشکنم
میشماری نالهام را همچو نی، بادِ هوا
خم به ابرویت نیاید، بشنویگر شیونم
از منِ افتاده گر آگه نباشی، دور نیست
بیصدا چون سایه باشد، بر زمین افتادنم
گر شدی دلبسته من، یا منم پابندِ تو
فرقها باشد میان ما، توجانی، من تنم
پلکهایم شب نمیآیند دور از تو به هم
گر مژه برهم زنم، در دیده ریزد سوزنم
آتش عشقت نمیدانی چه با من میکند
برقِ عالمسوز را سردادهای در خرمنم
آه ای هجران تو بیرحم چون آوار و سیل!
من نه سنگِ خارهام آخر، نه کوه آهنم
نیستی آگه ز رسم دوستی، بشنو که من
آنچنانت دوست میدارم که با خود دشمنم!
خار در پیراهنم، چون با توام، برگِ گل است
برگِ گل، چون بیتوام، خار است در پیراهنم
محمد قهرمان
https://eitaa.com/Bayynat