قصد کردم که برای زنِ شیرینسخنم
روز زن، دست به یککار جدیدی بزنم
جای الله و دوتا لنگهِ النگو، بدهم
دوسهتا لنگهء جوراب زنانه به زنم
تا تلافی بشود کادوی روز پدرم
داشت گرچه خطر اینکار ِ جدیدِ خفنم
روز زن آمد و دیدم که بزک کرده چُنین
"گُل خرزهرهء من گشته گل نسترنم"
پیش خود گفت که: یا آنتالیا میبَردم
یا که تبدیل به "بیامو" نماید لگنم
تا که جوراب درآوردم و دادم با عشق
او درآورد همانجا، در اُتاقش کفنم
گِردبادی شد و چرخید و به سمتم آمد
توی آن صحنه بِلرزید چُنان بید، تنم
چون زلیخا که دوید از پِیِ یوسف، بدوید
بِدرید آخرش از پس یقهء پیرهنم
او به سمت شکمم زد لگد و تیز کلنگ
که شکست از جُلویم لامپ ِ دوتا مهشکنم
گفت از این خانه بُرو گمشو و روزی برگرد...
که طلا میخری اندازهء وزنِ بدنم
گفتم آن لحظه به خود: من که حسابم پاک است
من که خالی ز دلار زِ ریال و تومنم
باید اوّل بکشم روی سرم جورابِ-
همسرم را، بروم بانک سپه را بزنم!
بعد با آن بخرم حلقه و سرویس طلا
ورنه سرویس شود از منِ شاعر دهنم
گرچه من مدّعیام بهر زنم "کوه کنم"
بهتر آنست دگر کوه که نه، دل بکنم
نه فقط ترک کنم منزلِ خود را از ترس
کُنم از ترس و غمِ مهریه، ترک وطنم
...
#محمود_برزین
https://eitaa.com/Bayynat