در شرح غزل بالا این متن خواندنی است:
این غزل احتمالاً خطاب به حسام الدین سروده شده است و مولانا در آن او را با لحنی نوازشگر و تا حدی تغزلی سرزنش میکند و از سلوک بدون یاری و همراهی پیر ( در اینجا خود مولوی) بر حذر میدارد.
حسام الدین در فترتی که پس از اتمام دفتر اول مثنوی پیش آمد به عزلت و چله نشینی پرداخت ولی دوباره به سوی مراد خویش برگشت و در پی همین بازگشتِ فرخنده فرجام سرایش مثنوی از سر گرفته شده و دفتر دوم آغاز شد.
نکته هایی که طی این غزل به حسام الدین و در مفهومی وسیع به همهی سالکان گوشزد میشود در ابیات آغازین دفتر دوم مثنوی با تفصیل بیشتر آمده است: در آنجا به حسام الدین میگوید خلوت نشینی خوب است، ولی خلوت به معنای پرهیز از یار بد (اغیار) است نه دوری گزیدن از یار خدایی:
خلوت از اغیار باید، نه ز یار پوستین بهر دی آمد ، نه بهار ( مثنوی،دفتر دوم / بیت ۲۵)
سلوک بدون بهرهمندی از راهنمایی و راهبریهای پیر به گمراهی میانجامد اما اگر با ارشاد پیر و در سایهی او صورت گیرد سالک را از پرتو خورشید حقیقت مستفیض میسازد تا جایی که خود خورشیدی روشنگر میشود.
مطلع شمس آی اگر اسکنـــدری بعد از آن هر جا روی نیکو فـری
بعد از آن هر جا روی مشرق شود شرق ها بر مغربت عاشق شـــود
(پیشین / ابیات ۴۶-۴۵)
۱ – صنم:بت؛مجازاً: معشوق،محبوب،دلبر / با کسی دل یک دل کردن: با او مهربان و صمیمی شدن/ سر نهادن: تسلیم شدن، خود را فدا کردن
ای یگانهترین یار! ای محبوب! با منِ عاشق ، مهربان و بر سر پیمان باش؛ اگر من جانم را فدایت نکردم آنگاه گله کن.
۲ – خوش: خوب،نیکو/ سلسله:زنجیر
من در عشق تو دیوانه شدهام، به خاطر خدا از آن زلف پرحلقه و دلربایت زنجیری در گردن این دیوانه بیفکن.
۳ – سی پاره: قرآن(که سی جزءدارد)/ چلّه: چهل روزی که سالکان به گوشه نشینی و اعتکاف میپردازند(در مصراع دوم چله بدون تشدید خوانده میشود).
قرآن به دست در گوشهای به چله نشینی پرداختی.قرآن ناطق منم؛اعتکاف را رها کن و نزد من بیا.
۴ – مجهول: ناشناخته، ناشناس/ غول: موجود خیالی که گفته میشد در بیابانها مسافر تنها را به بیراهه میکشاند و هلاک میکند.(در اینجا نماد مدعیان دروغین ارشاد است)
تنها سفر مکن و با افراد فریبنده و گمراه کننده نیز همراه مشو. حتماً با قافلهای که پیر و سالاری راه شناس دارد سفر کن.
۵ – مطرب دل : شاد کنندهی دل / مشغله : بانگ ، فریاد
ای مطرب شادی بخش با آن نغمههای شیرین و دلنشین مغز مرا پر از آهنگ و نوا کن.
۶ – شعلهی رو: پرتوِ چهره
ای یاری که همچون ماه و زهره چهرهای زیبا و درخشان داری با فروغ چهرهات چشمان مرا روشن کن( چشم مرا به دیدارت روشن کن).
۷ – شُبان : چوپان( در پهلوی shupan). در اینجا با تشدید«ب» خوانده میشود.(shobban)/ طور:
یا حوریب، کوهی در شبه جزیرهی سینا که موسی(ع) در آن به مناجات با خداوند میپرداخت.
بیت اشاره دارد به داستان زندگی موسی(ع) که مدت ده سال برای پدر زنش شعیب پیامبر در مدین چوپانی کرد و پس از آن در بازگشت به مصر در وادی أیمن آتشی در کوه ( طور) دید. به سوی آن رفت و در همان جا به پیامبری برگزیده شد.(نک:سورهیطه،آیات۱۳-۱۰و قصص،آیات۳۰-۲۹)
۸– نعلین: یک جفت کفش/ آبله:تاول/ دشت طُوی: وادی مقدس أیمن که در آن خداوند با موسی سخن گفت.
در بیت پیش شاعر به داستان موسی اشاره داشت، در این بیت و ابیات بعدی نیز به همین موضوع میپردازد:
وقتی موسی در کوه( طور) به آتش( درخت فروزان ) رسید، ندایی شنید که :«….کفشهایت را در بیاور. همانا که تو در وادی پاکیزهی طُوی هستی»(سوره طه ، آیه ۱۲)
برای رسیدن به یار با پای برهنه آنقدر راه برو که پایت تاول بزند.
۹ – در طور خداوند با موسی سخن میگوید و از جمله از او میپرسد : «ای موسی! این چیست که در دست راست خود داری؟ گفت: این چوبدستی من است که بر آن تکیه میکنم و با آن برای گوسفندانم برگ میریزم و آن فواید دیگری هم برای من دارد»(طه ، آیات ۱۸و۱۷)
(با توجه به سخن موسی که گفته بود بر چوبدستی خود تکیه میکنم، مولوی به مخاطب خود و همهی سالکان میگوید:)تکیهگاه تو خداوند است نه عصا. عصا و هر تکیهگاه دیگر جز خداوند را دور بینداز و آن را رها کن.( از غیر خدا ببر . اغیار را رها کن).
۱۰ –فرعون:لقب پادشاهان مصر باستان و در این جا مقصود فرعون معاصر موسی است(منفلی دوم پسر رامسس دوم)/ هوی: میل و خواهش نفس / حیوان (hayavan ): جانور
فرعونِ هوی: اضافهی تشبیهی است : شاعر نفس و هواجس نفسانی را به فرعون تشبیه کرده است. وجه تشابه دور بودن از خداوند است یا مانع بودن در راه رسیدن به خدا. /زنگله: زنگوله
چون نفس فرعون صفت به حیوان تبدیل شد آن را رام و مطیع خود گردان و به گردنش زنگوله بیاویز.
“منبع:
http://baran1222.blogfa.com/post-46.aspx”
وبلاگ دکتر حسین خسروی
بنقل از سایت گنجور