مطالعه و فهم این متن کوتاه ارزش خواندن صد جلد کتاب بزرگ را دارد!
از دست ندهید و خیلی رویش فکر کنید...
«آكراسیا (ضعف اراده) — یا چرا به آنچه باور داریم عمل نمیکنیم»
یكی از درگیریهای اصلی ذهنیمان این است كه در تئوری خوب بلدیم چطور باید رفتار كنیم؛ اما پای عمل در زندگی روزمره كه به میان میآید به چیزی كه میدانیم مقید نیستیم.
در نظر، میدانیم كه نباید زیاد بخوریم، باید مهربان باشیم، باید شبها زود بخوابیم، باید حواسمان باشد فرصتهایمان را از دست ندهیم، باید از دیگران دستگیری كنیم و یادمان باشد شكرگزار باشیم. و بااینحال در عمل، باورهای عاقلانهمان آشكارا آنقدر توان ندارند که ما را به عمل وادارند. دانشمان درعینحال كه در درونمان حک شده است فایدهای برایمان ندارد.
یونانیان باستان نسبت به این پدیده فوقالعاده هوشیار بودند و نامی بسیار پرطنین به آن دادند: آكراسیا، كه معمولاً به «ضعف اراده» ترجمه میشود. ازنظر آنها آكراسیا باعث این تمایل تأسفبار میشود كه با وجودی که میدانیم چه باید بكنیم، طبق بهترین اصول ذهنیمان رفتار نمیكنیم.
برای آكراسیا دو راهحل عمده در دو حوزۀ دور از ذهن وجود دارد: هنر و آیینها.
غایت واقعی هنر (كه هم شامل رمان، فیلم و ترانه میشود، هم عكاسی، نقاشی، طراحی و معماری) این است كه به مجموعهای از ایدههایمان كه برایمان از همه مهمترند — و درعینحال در شرایط زندگی روزمره بیش از همه در معرض خطرند — درخششی حسی و هیجانی بدهد. هنر قرار نیست ما را صرفاً با جریانی از ایدههای جدید آشنا كند یا ما را به چالش با ایدههای جدید وادارد؛ بلكه باید به ایدههای خوبی كه فعلاً داریم شكلی جذاب ببخشد — آنقدر كه آن ایدهها بتوانند بیدرنگ بر رفتارمان اثر بگذارند.
برای مثال، بهصورت نظری به مهربانی و همدلی باور داریم؛ یك ترانۀ سرورآمیز باید این باور را وارد عملمان كند. فضیلت بخشندگی در ذهن و ضمیرمان هست، منتها یك رمان باید این بخشندگی را عملاً در ما بیدار كند.
هنر باید كمكمان كند احساس و سپس بر اساس واقعیتهایی كه میدانیم عمل كنیم.
آیینها دومین دفاع ما در برابر آكراسیا هستند. منظور از آیین، تكرارِ ساختارمند و اغلب بسیار جذاب یا زیباییشناسانۀ یك اندیشه یا عمل است تا آن را بیدرنگ قانعكننده سازد و تبدیل به عادت كند.
آیینها ناقض این فکرند که، برای یادگرفتن چیزی، یکبار آموزش کافی است؛ چنین فکری توهمی خوشبینانه است که مشخصۀ حتمیِ نظام جدید آموزشی است. برای اینکه بپذیریم اندیشهای درست است، یکبار آموزش شاید کافی باشد، اما اینقدر کافی نیست که ما را برای عمل به آن اندیشۀ درست مجاب کند. انگار مغز ما نشتی دارد و وقتی تحت هر نوع فشار قرار بگیرد بلافاصله به الگوهای مرسوم اندیشه و احساس بازمیگردد.
ازاینرو آیینها عضلات شناختی ما را تمرین میدهند و در دفتر یادداشتمان قرارهایی را ثبت میكنند تا یادمان نرود با مهمترین ایدههایمان تجدید دیدار كنیم.
از کتاب اعتماد به نفس؛ به روایت مدرسهٔ زندگی
ترجمۀ صفورا رهبری
https://eitaa.com/Bayynat