هویدا هزینه‌ی درمان شاملو را پرداخت! آقای رضا مختاری اصفهانی در شماره ۵۵ اندیشه پویا دو سند از اسناد نخست‌وزیری منتشر کرده که نشان می‌دهد احمد شاملو وقتی در "آذرماه سال ۱۳۵۲" ٬برای عمل جراحی نخاع٬ در بیمارستانی در پاریس بستری بوده، با سفارت ایران تماس گرفت و گفت «حسب‌الامر» نخست‌وزیر هویدا برای درمان به پاریس آمده است. شاملو تقاضا کرد که هزینه درمانش را سفارت ایران بپردازد. امیرعباس هویدا هم دستور داد «هزینه‌ی معالجه‌ی آقای شاملو را سفارت بپردازد... برای مشارالیه از طرف این‌جانب یک دسته‌گل ارسال نمایید و احوال‌پرسی نمایید و از حالش مرا مطلع کنید». خانم آیدا سرکیسیان درپاسخ به این سٰؤال ‌که «شایع شد که فرح [پهلوی] مخارج درمانی‌ شاملو را پرداخته است»، چنین گفته است: «نخیر. هزینه‌های درمانی را دوستان شاملو پرداختند و مسئولیت این کار به عهده‌ی ساعدی بود. پنج هزارتومان جمع شد و یک مقدار هم پدرم کمک کرد. کاری که بدون غیرت و انسانیت ساعدی و مجابی و دوستان دیگر میسر نمی‌شد. آن پنج‌هزارتومان فقط هزینه‌ی سفرمان شد. هزینه‌ی جراحی را پدرم و خواهرم و بعضی دوستان پرداختند. البته چون به کادر درمانی و پزشکان گفته بودند بیمار یکی از شاعران سرشناس ایرانی است و وضع مالی خوبی ندارد، خیلی تخفیف دادند». (بام بلند هم‌چراغی٬ سعید پورعظیمی، هرمس،۱۳۹۶،ص۲۳۴). ایشان شبیه این عبارات را به اندیشه پویا هم گفته است. به نظر من هیچ ایرادی ندارد که شاملو برای درمان از دولت وقت کمک خواسته باشد؛ این عیب زمانه‌ است که بر مداری گردیده که هنرمند بزرگی چون شاملو توان پرداخت هزینه مداوای خود را نداشته باشد. سایه می‌گفت شاملو از همه‌ی ما با استعدادتر بود و از همه‌ی ما بدتر زندگی کرد... رفتار بزرگوارانه‌ی هویدا هم نشانه‌ی شعور و هوشمندی و وسعت نظر او بود. از دولتمردان همین‌ها می‌ماند. اصل سخن و سخن اصلی اما در جای دیگری است. شاملو بخش بزرگی ازحیثیت هنری خود را وامدار مخالف‌خوانی با حکومت‌های مستقر بوده است. همواره طوری عمل کرده که نشان بدهد «بر» حکومت است نه «با» حکومت. همواره و از جمله در همین ایامی که برای معالجه به پاریس می‌رفت و از دولت شاه کمک می‌خواست، در شعرش از «مبارزه» با حکومت شاه می‌گفت. پیش از انقلاب٬ پیام شعر شاملو ٬ «مبارزه» همه‌جانبه با سلطنت مردی بود که درباره‌اش چنین سرود: «تو را چه سود از باغ و درخت که با یاسها به داس سخن گفتهای. آنجا که قدم بر نهاده باشی گیاه از رُستن تن میزند...». اکنون معلوم شده شاملوی مبارز از نخست‌وزیر آن شاه بد و تباه و سیاه، کمک خواسته است. سال ۱۳۵۲ یعنی همین سالی که شاملو از نخست‌وزیر شاه درخواست کرد که هزینه‌ی معالجه‌اش را بپردازد، سال نشر دفتر "ابراهیم در آتش" است. در سال ۱۳۵۲، «تعهد جوشان» شاعر بزرگ ما هی می‌جوشید و مدام از «عاشقانی» می‌گفت که شمشیر از نیام برآوردند و در کنار خویش گذاشتند و چنگ در آسمان افکندند و به تنها تن خود فریاد زدند :«نه» و از فرورفتن تن زدند... در "ابراهیم در آتش"٬ ذکر جمیل چریک‌هایی آمده که تا سرحد مرگ؛ تا کشتن و کشته‌شدن٬ با حکومت مردی که «هر غبارِ راهِ لعنت شده نفرینش می‌کرد»٬ مبارزه می‌کردند. شاعر ما در این کتاب٬ اعدام‌شده‌های اسفند ۱۳۵۰را ‌ستود (شعر «شبانه»). در مدیح مهدی رضایی که در سال ۱۳۵۱اعدام شد٬ ‌سرود («سرود ابراهیم در آتش») و شعر «میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد» را راجع به چریک معروف احمد زیبرم٬ ‌نوشت. زیبرم و رضایی وقتی که کشته شدند ۲۸ ساله و ۲۱ ساله بودند. جوان افتادند. شاملو اما زمانی‌که از نخست‌وزیر شاه٬ برای درمان خود٬ تقاضای کمک می‌کرد و از سوی دیگر مرگ‌های سرخ این جوانان خام را می‌ستود و در تنور خشونت و خون و نفرت بی‌مهار می‌دمید ، ۴۸ سال داشت. شاعر بزرگ چرا به مقتضای پیام شعر خود و به مانند آن جوانان٬ عاشقانه مرگ را پذیره نشد؟ در همین سال ۱۳۵۲ شاعر ما٬ مانند افسون‌دمندگان٬ به گوش جوانان از هاویه وهن می‌خواند و از عفونت صبر کسانی که نمی‌خواستندچریک باشند، می‌گفت. می‌سرود: آن کو به یک «آری» می‌میرد نه به زخم صد خنجر، و مرگش درنمی‌رسد مگر آن‌که از تبِ وهن دق کند. کمک‌خواستن از نخست‌وزیر شاه آیا «آری»گفتن نبود؟ آیا فروافتادن به هاویه وهن نبود؟ شاعر بزرگ و زیرک و منفعت‌شناس اما هرگز از تب وهن دق نکرد. فرصت‌جویانه با جوانان بی‌تجربه‌ی آرمان‌خواه؛ این زیباترین فرزندان آفتاب و باد، همنوا ‌شد و دل از آنها برد. خلاف راه خرد و مصالح ملی٬ عملاً آنها را به کشتن و کشته‌شدن تشویق ‌کرد و در پس پرده به‌رغم آن‌همه ادعاهای گُنده‌گُنده و تعهد جوشان، از همان رژیمی که قاتل آن جوانان بود٬ تقاضای کمک مالی کرد. ای یاوه، یاوه، یاوه!... بر آسمان سرودی «حقیر» می‌گذرد... https://eitaa.com/Bayynat