فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرمیتای دیروز، آرمیتای امروز ✅ بزرگ شده بود. مثل کودکی‌اش که بازیگوشی می‌کرد و آتش می‌سوزاند، نبود. دیگر برای خودش نمی‌رفت و نمی‌آمد و وسط حرف میهمان نمی‌پرید؛ آن‌هم چه میهمان عزیزی؛ مقام معظم رهبری. حالا موقع حرف زدن دستش به نشانه احترام روی سینه بود. 🔹از لباس کودکانه قرمز رنگش هم خبری نبود و چادر سر داشت، برای خودش خانمی شده بود. وقتی متوجه شدند او کیست، با تعجب شوق‌آوری گفتند: عه؟ این آرمیتاست؟ آرمیتا احوالت چطوره خانم؟ 🔹 هم از این دیدار غیرمنتظره و این همه تغییر محسوس در آرمیتا شوکه شدند، اصلا انتظار نداشتند دخترِ کوچولویی که روزی پای صندلی‌شان پری دریایی نقاشی می‌کشید و حسابی شیرین‌زبانی می‌کرد، حالا این‌قدر بزرگ شده باشد که نتوان او را به سادگی شناخت. 🔹 می‌پرسند؛ چرا خودت را معرفی نکردی؟ آرمیتا اما نمی‌تواند مثل قبل که حاضرجواب بود، به راحتی پاسخ بدهد. صدایش می‌لرزد و اختیار دستش برای خودش نیست. معلوم است که بغض کرده. با همین شرایط همه توانش را می‌گذارد تا به زبان بیاورد؛ خیلی مشتاق دیدار‌تان بودم. 🔹شاید در آن لحظه دیدار، یاد بابا داریوشش افتاده باشد و همه سال‌هایی که جای‌ خالی‌اش را با گرمی آغوش پدرانه رهبری با همان دیدار گرم یک ساعته و با همان خاطراتی که هرروز مرور شده‌اند، سر کرده است. 🔹حتماً خیلی وقت بود که انتظار دیدار تازه را کشیده است. بارها حرف‌هایش به را در مقابل آینه تمرین کرده، ولی مشخص است آخرش هم نتوانست مثل همان دنیای کودکی‌اش حرف دلش را ساده برای رهبرش بگوید. https://eitaa.com/Bayynat