‌ هم دانشگاه می رفت هم کار می‌کرد توی يک شرکت تأسيساتی،اوايل کارش بود که گفت برای مأموريت بايد برم خرم آباد...خبر آوردند دست گير شده،با دو نفر ديگر اعلاميه پخش مي‌کردند. آن دوتا زن و بچه داشتند. احمد همه چيز را گردن گرفته بود تا آن ها را خلاص کند. 🌹 جاویدالاثر بهشت ایران🌷 https://eitaa.com/joinchat/3597009274C1a537d7bca