ما وقتی می‌رسیم آن طرف، با که ورم کرده‌اند و سرخند از صداهای گرفته‌مان از سینه‌مان که خس‌خس می‌کند از دل‌ها، از که داغِ داغند. ما وقتی می‌رسیم با اینها شناخته می‌شویم، با اینها همدیگر را پیدا می‌کنیم. آن طرف توی بُهت، توی غربت سهمگین، جلوی چشم‌های ماتِ بقیه می‌آییم سرمان را می‌گذاریم روی سینهٔ هم و خوب گوش می‌دهیم و همدیگر را می‌شناسیم. توی جهانی که همه را ساکت کرده‌اند، فقط دل‌های ما اجازهٔ نطق دارند. همین دل‌ها که یک‌ریز و پشت سر هم می‌‌گویند: ... بعد که جمع شدیم دور هم، بعد که همدیگر را پیدا کردیم می‌توانیم قیامت کنیم. ما با این گریه‌ها دفن می‌شویم، با همین گریه‌ها هم دوباره بلند می‌شویم. گریه برای تو، ابدی‌ترین چیزی بود که به ما دادند.... @beitolshohada