*﷽* عازم جبهه بود ، به او گفتم : مدت زیادی از شهادت برادرت "مهدی" نمی گذرد ، شما به جبهه نرو ؛ اگر اتفاقی برایت بیفتد ، مادرت در روستا خیلی تنها می شود. در جوابم گفت : من خواب دیدم که مهدی تفنگش را به من داد و گفت : آن را زمین نگذار. من به جبهه می روم تا اسلحه ی برادرم زمین نماند. 📚 : ره یافتگان کوی یار ، ج 1 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin