سرِ پُستم بودم و خسته آمدم که بخوابم.
نصفههای شب بود.
وارد اتاق که شدم، دیدم
#سیدرضا نشسته و تا مرا دید رفت زیر پتو.
در دلم گفتم: "باز این پسره شوخیش گرفت."
حرفی نزدم و رفتم داخل کیسه خوابم و کلاهش را به سرم کشیدم؛ ولی زیر چشمی نگاه میکردم ببینم سیدرضا چکار میکند.
لحظاتی که گذشت، دیدم سرش را از زیر پتو در آورده و نگاهی به من و اطراف انداخت.
بلند شد و ایستاد به نماز.
بیسر و صدا نگاهش میکردم.
خواند و خواند تا به نماز وتر رسید.
دست چپش بالا رفت و با دست راستش تسبیح به دست گرفت.
دلم نمیآمد بخوابم و این صحنهی بی نظیر را از دست بدهم. حال خوشی داشت.
بارها به من گفتهبود: "کمیل! هرکس به هرجایی رسید، با نماز شب رسید. نماز شب رو برای خدا بخون تا خدا دستت رو بگیره."
شهدا نگاهی
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin