..🪴
اواخر سال ۶٣ بود، لشکر به منطقه سومار اعزام شد.
بخشی از نیروها و واحدها در پادگان ابوذر مستقر شدند. تخریب لشکر هم مین ها و مواد منفجره را در طبقه هم کف یکی از ساختمان ها انبار کرده بود.
ساعت حدود ١١ شب بود. دیدم سید شمس الدین آمد بالای سرم
گفتم: خیره!
گفت: پاشو سریع برو موتوری، سه تا کامیون بگیر، باید سریع انبار مین و مهمات را خالی کنم!
گفتم: کاکا روز رو ازت گرفتن، خیالت راحت فردا صبح خودم انجام می دم.
گفت: پس تو بخواب، خودم می رم موتوری ماشین میارم!
خجالت کشیدم. هم برادر بزرگم بود، هم فرمانده ام.
بلند شدم و به موتوری رفتم و به هر ترتیب ماشین آوردم خودش هم آمد پای کار و سریع مواد را بار زدیم و از پادگان خارج کردیم.
روز بعد در غیاب ما عراقی ها با میراژهای فرانسوی پادگان ابوذر را شخم زده و جوی خون راه انداختند.
یکی از موشک ها درست به ساختمان ما و محل انبار مواد منفجره نشسته و ساختمان را تخریب کرده بود.
یقیناً اگر انبار مواد منفجره را تخلیه نکرده بودیم، با این حجم مواد، شدت انفجار چند برابر شده بود.
تولد:۱۳۳۹..شهادت:۱۳۷۵ شیراز،عوارض شیمایی
#شهید_شمسالدین_غازی
●➼┅═❧═┅┅───┄
بسم الله القاصم الجبارین
https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin