📝راوی همسر شهید: در شهریور ماه ۱۳۵۹ که جنگ بین ایران وعراق در گرفت در بیستم شهریور ماه به جبهه رفت وکار او راننده تانک ارتش بود وروز۲۵ شهریور به خانه برگشت که دیداری از من وبچه خود کند ومدت دو روز در آنجا ماند وعصر روز بیست وهفتم شهریور که می خواست به جبهه برگردد به من گفت: اگر من قابل شهادت بودم وخدا مرا قبول کرد ومن شهید شدم ناراحت وغمگین نباش وهمیشه افتخار کن که من برای اسلام و آزادی وطن خود خون خود را فدا کرده ام وهمیشه اصرار داشت که اگر من شهید شدم فرزندم را طوری تربیت کن که ادامه دهنده راه من باشد. بالاخره به آرزوی دیرینه خود رسید ودر ماه مهر سال۱۳۵۹ به درجه رفیع شهادت نائل گردید وبعد از یک هفته از شهید شدنش به من خبر رسید،اول ناراحت شدم وبعد به یاد حضرت زینب(س)افتادم که در روز عاشورا برادران ویارانش را از دست داد وهیچ ناراحت نشد وصبر وبردباری پیشه کرد ومن به یاد حضرت زینب(س)صبر وبردباری پیشه کردم و فرزندم را همانطور که میخواست تربیت کردم. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin