*﷽* باردار بودم که همسرم رفت به جبهه. وقت رفتن از او خواستم که وقتی برگشتی ، برای بچه یک دست لباس نوزاد بیاور. خندید و گفت : به روی چشمم💞 رفت و گذشت و آمد. چه آمدنی؟! جنازه‌اش را که آوردند ، از قول و قرارمان یادم نبود تا اینکه بعد از مدتی ساکش را آوردند. محتویات آن همانی بود که قولش را داده بود : یک دست لباس نوزاد ، سوغاتی و نبات.... اینها هم هدیه ی تبرک او برای من بود. 📚 : وصل خوبان 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin