*﷽* سلیمان شناسی روایت سردار سلیمانی آشنایی با زندگی سردار دلها به اتفاق احمد و دو برادرمان خانه ای کرایه کردیم. ما چهار نفر در یک اتاق که هم اتاق خوابمان بود و هم انبار، آشپزخانه و همه چیز. ما بودیم با مهمانان همشهری که روزانه مهمان سفره ی ساده ی ما می شدند که عموما نان ماست یا تخم مرغ یا نان حلوا بود... در حیاط خانه ی اجاره ای ما خانواده ای با چندین فرزند که عموما هم دختران کوچکی بودند، اتاق دیگری را اجاره داشت. بچه های کوچک آنها ظهرها شریک نان و ماست ما بودند. ما هم سخاوتمندانه، البته احمد بیشتر از من، از سهم خودمان با همان کاسه ی ماست که نان داخل آن تریت شده بود، به دهان آن ها می کردیم. بعضی وقت ها خودمان هم سیر نمی شدیم، لبان و صورتمان را ماستی می کردیم!! مادرشان می آمد و دعای خیر می کرد که بچه ی ما را غذا داده اید. 📚: از چیزی نمی ترسیدم 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin