| 🔻 به کوچکترین چیزهایی که ما توجه نداشتیم دقت می کرد. اسراف در زندگیش راه نداشت.‌ تا می توانست، در هر شرایطی به مخلوقات خدا کمک می کرد . ➖ از هر لحظه ی عمر خودش بهترین استفاده را می کرد. یادم هست پشت باشگاه صدری، دور هم نشسته بودیم. کنار ابراهیم، یک تکه نان خشک شده افتاده بود. 🔅 نان را برداشت و گفت، ببین نعمت خدا رو چطور بی احترامی کردند؟! نان خیلی سفت بود، بعد یک تکه سنگ برداشت، و همینطور که دور هم نشسته بودیم، شروع به خُرد کردن نان نمود. حسابی که ریز شد، در محوطه باز انتهای کوچه پخش کرد! چند دقیقه بعد کبوتر ها آنجا جمع شدند. 🌻 پرنده ها مشغول خوردن غذایی شدند که ابراهیم برایشان مهیا نموده بود..... 📕 سلام برابراهیم۲ ، ص۱۴۷ 👇 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ بسم الله القاصم الجبارین https://eitaa.com/Besmelahelghasemelgabarin