♦️هر وقت دیدید دشمن سفیری فرستاده و از ادواتش می گوید و در حال ترساندن ماست، بدانید که حسابی خودش ترسیده!
پس از جنگ احد چون ابو سفیان مىخواست از مدینه به مکه بازگردد فریاد زد: وعده ما و شما سال دیگر در بدر! پیامبر هم قبول کردند
اما چون موعد مزبور فرا رسید ابو سفیان با مشکلات زیادى که در پیش داشت آماده حرکتبه سوى بدر شد و به گفته برخى از مورخین براى آنکه رسول خدا(ص)را از آمدن بدان سو بترساند و به وسیلهاى این جنگ را به تاخیر اندازد به نعیم بن مسعود اشجعى که از مکه عازم مدینه بود گفت: امسال خشکسالى است نزد محمد برو تا شاید این جنگ را به تاخیر اندازى!
نعیم به مدینه آمد و خدمت پیغمبر اسلام رسید و آنچه توانست درباره اهمیت لشکر قریش و اسلحه و افراد سپاه فراوان آنها براى آن حضرت نقل کرد تا آن حضرت را به نحوى از حرکتبه سوى بدر منصرف سازد، اما رسول خدا(ص)فرمود: قسم به آن خدایى که جانم در دست اوست من به جنگ او خواهم رفت اگر چه هیچکس با من نیاید و سپس پرچم جنگ را بسته و به دست على(ع)داد و با یک هزار و پانصد نفر از مسلمانان از مدینه خارج شد و دهاسب نیز همراه داشتند.
و چون در بدر صغرى گروههاى زیادى از قبایل عرب براى داد و ستد و تجارت و سایر امور اجتماعى جمع مىشدند مسلمانان اموال تجارتى و کالاهاى زیادى نیز همراه خود برداشتند تا در صورت امکان آنها را به فروش رسانده و به وسیله آن تجارتى نیز بکنند.
ابو سفیان نیز با دو هزار نفر سرباز و پانصد اسب از مکه خارج شد و تا«مر الظهران»پیش رفت اما در آنجا سران لشکر را جمع کرده گفت:
باز گردید که امسال به واسطه خشکسالى مصلحت نیست ما جنگ کنیم، و جنگ در سالى باید باشد که حیوانات بتوانند از سبزى صحرا و برگ درختان بخورند و شما نیز از شیر آنها استفاده کنید.
به همین بهانه پس از چند روز گردش و خوشگذرانى و نوشیدن شراب آنها را به مکه بازگرداند و قریش که چنان دیدند به عنوان سرزنش آنها را«جیش السویق» یعنى لشکر سویق- نامیدند و گفتند: شما فقط براى خوردن سویق به این سفر رفتید.
رسول خدا(ص)نیز با مسلمانان روز اول ذى قعده به بدر رسیدند و به انتظار آمدن ابو سفیان هشت روز آنجا ماندند و مسلمانان هر روز در بازار بدر حاضر مىشدند و کالاهاى تجارتى خود را فروخته و از این راه سود مالى فراوانى به دست آوردند و پس از هشت روز با تمام شدن بازار بدر آنها نیز به سوى مدینه بازگشتند و از نظر سیاسى هم مانند لشکریان فاتح در جنگ، به مدینه آمدند زیرا دشمن از ترس آنها در وعدهگاه حاضر نشده بود. از این رو عظمت تازهاى در نظر عربها و قبایل اطراف پیدا کردند و آثار شکست احد را محو ساختند، و در برخى از تواریخ آمده که صفوان بن امیة پیش ابو سفیان رفت و زبان به ملامت و سرزنش او گشوده گفت:
با اینان وعده جنگ گذاردى و تخلف کردى و همین سبب دلیرى و نیروى آنها مىگردد.
لذا؛
هر وقت دیدید دشمن سفیری فرستاده و از ادواتش می گوید و در حال ترساندن ماست، بدانید که دستش خالی و حسابی خودش ترسیده است!
✍️ محمد علی رنجبر