بیا که آمدنت مژدۀ سحر دارد رُخت نشانۀ والشمس و والقمر دارد تو ای فروغ امید! ای ودیعۀ موعود! بیا که آمدنت مژدۀ سحر دارد سپهر وصل تو از بس که هست رؤیایی شهاب آرزوی ما از آن گذر دارد دراین ترنم عشق و دراین بهار امید درخت باور ما از تو برگ و بر دارد کبوتری که زند پر به شوق دیدارت قسم به‌جان تو کز عشق بال و پر دارد شب ولادت تو آن که بی قرارتر است برای دیدن تو شوق بیشتر دارد اگر چه شام سرور است هرکه را بینم زهجر سر به گریبان و چشمِ تر دارد ز یُمن توست که روزی دهد خدا ما را به احترام تو برما خدا نظر دارد به جز تو، کز دل پر درد ما خبر دارد، چه کس ز درد دل دوستان خبر دارد؟! به لاله‌های شهادت که لاله در دل دشت هنوز داغ فراق تو برجگر دارد گه ولادت تو گر «وفایی» از غم گفت زشعله‌های جدایی به دل شرر دارد ✍ @Bshmk33